کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طُلُوعِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طلوع کردن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: bar bemiyan طاری: oxdow vašt(mun) طامه ای: oxdö pokâtan طرقی: oxdow vaštmun کشه ای: oxdow vaštmun نطنزی: oftow boqâtan
-
طلوع خورشید
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: sorxi-ye oxtow طاری: sohb-e zü/ niš-e oxdov طامه ای: niš-e oxdow طرقی: saroxdow /qors-e sobh کشه ای: sepida نطنزی: allatolu
-
طلوع کردن
دیکشنری فارسی به عربی
لمحة
-
acronical rising
طلوع مقابلهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] طلوع جِرم سماوی همزمان با غروب خورشید یا بلافاصله پس از آن متـ . تغریب
-
heliacal rising
طلوع مقارنهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] طلوع جِرم سماوی در هنگام صبح پیش از طلوع خورشید متـ . تشریق
-
واژههای همآوا
-
طلوع
فرهنگ نامها
(تلفظ: tolue) (عربی) دمیدن و برآمدنِ خورشید و مانند آن ؛ (به مجاز) ابتدای روز و (به مجاز) آغاز پیدایش چیزی ؛ (در نجوم) پیدایی و آشکار شدن ستاره هنگامی که تحت الشعاع خورشید نباشد ، مقابلِ غروب .
-
طلوع
واژگان مترادف و متضاد
۱. برآمدن، دمیدن، ≠ غروب کردن ۲. طلعت ۳. پیدایش، پیدایی، ۴. ظهور ≠ غروب، زوال، افول
-
طلوع
فرهنگ واژههای سره
برآمد، پگاه
-
طلوع
فرهنگ واژههای سره
بردمیدن
-
طلوع
لغتنامه دهخدا
طلوع . [ طُ ] (ع مص ) برآمدن آفتاب و مانند آن . (زوزنی ) (منتخب اللغات ) (تاج المصادر). دمیدن . سر برزدن . طالع شدن .برآمدن . برآمدن آفتاب و ماه و ستاره . مقابل افول و غروب . مقابل سقوط. برآمدن آفتاب و جز آن از ستارگان .بزدغ : طلع الکوکب طلوعاً و مطل...
-
طلوع
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - برآمدن آفتاب یا ستارگان . 2 - آشکار شدن .
-
تلواً
لغتنامه دهخدا
تلواً. [ ت َ وَن ْ ] (ع ق ) در تلو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). از پی . به پیوست . به ضمیمه .
-
تلوع
لغتنامه دهخدا
تلوع . [ ت ُ ] (ع مص ) بلند برآمدن روز. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || منبسطگردیدن چاشتگاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). یقال : تلعت الضحی تلوعاً؛ اذا انبسطت . (از ذیل اقرب الموارد). || سر برآوردن ...
-
طلوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tolu' ١. برآمدن خورشید یا ستاره.٢. برآمدن؛ ظاهر شدن؛ سر زدن.