کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَنَبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طَنَبی
لهجه و گویش تهرانی
شاه نشین
-
واژههای مشابه
-
طنبی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تالار، ایوان ۲. اطاقبزرگ، شاهنشین
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طَ ن َ / طِ ن َ ] (اِ) طنابی . ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج ). بادغر. (صحاح الفرس ). بادغرد. (صحاح الفرس ) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباطمرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست . حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45).ز اطلس فلکم پرده ٔ در طنب...
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طُ ن ُ ] (اِخ ) زینب بن ثعلبة عنبری تمیمی طنبی . ابن ابوحاتم گوید: زینب بصری است ولی نزیل طنب در طریق مکه بود، وی از پیامبر (ص ) روایت کرده است و پسرانش ردحین بن زینب و عدوربن ردحین از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی برگ 372 الف ).
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طُ ن ُ ] (ص نسبی )منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه . (سمعانی ).
-
طنبی
فرهنگ فارسی معین
(طِ) (اِ.) تالار، اتاق بزرگ .
-
طنبی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹طنابی› [قدیمی] ta(e)nabi اتاق بزرگ؛ تالار.
-
واژههای همآوا
-
طنبی
واژگان مترادف و متضاد
۱. تالار، ایوان ۲. اطاقبزرگ، شاهنشین
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طَ ن َ / طِ ن َ ] (اِ) طنابی . ایوانی که توی ایوان کلان باشد. (آنندراج ). بادغر. (صحاح الفرس ). بادغرد. (صحاح الفرس ) : به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباطمرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست . حافظ (دیوان چ قزوینی ص 45).ز اطلس فلکم پرده ٔ در طنب...
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طُ ن ُ ] (اِخ ) زینب بن ثعلبة عنبری تمیمی طنبی . ابن ابوحاتم گوید: زینب بصری است ولی نزیل طنب در طریق مکه بود، وی از پیامبر (ص ) روایت کرده است و پسرانش ردحین بن زینب و عدوربن ردحین از وی روایت دارند. (از انساب سمعانی برگ 372 الف ).
-
طنبی
لغتنامه دهخدا
طنبی . [ طُ ن ُ ] (ص نسبی )منسوب به طنب که موضعی است در راه مکه . (سمعانی ).
-
طنبی
فرهنگ فارسی معین
(طِ) (اِ.) تالار، اتاق بزرگ .
-
تنبی
لغتنامه دهخدا
تنبی . [ ت َ ن َب ْ بی ] (ع مص ) ادعای غیب گویی کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تنبؤ شود.