کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَلٌّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت ُ ] (اِ) کیسه ای که خیاط سوزن و انگشتانه و نخ در آن نهد. (ناظم الاطباء).
-
تل
لغتنامه دهخدا
تل . [ ت ُ ] (اِ) نام درختی است که در پل سفید به کُرکُو دهند و این درخت در جنگلهای آلاداغ و بجنورد و جنگلهای کرانه ٔ دریای مازندران و همچنین در ارسباران یافت شود. رجوع به جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 208 شود.
-
تل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تِلال و تُلُول و اَتلال] (زمینشناسی) tal[l] تودۀ بزرگ خاک یا شن؛ تپه؛ پشته.
-
طل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلّ] [قدیمی] tal[l] باران نرم و اندک با قطرههای ریز.
-
تُل
لهجه و گویش بختیاری
tol سگ کوچک اندام.
-
تَل
لهجه و گویش بختیاری
ta:l تلخ.
-
تُل
لهجه و گویش تهرانی
غذایی که در گلو مانده و فاسد میشود.تل گیر فردی است که آنرا خارج میکند
-
تل
واژهنامه آزاد
(لری) [tal] تلخ، خلاف شیرین.
-
جستوجو در متن
-
طلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طلّ] [قدیمی] telal = طل
-
طلیان
لغتنامه دهخدا
طلیان . [ طُل ْ / طِل ْ ] (ع اِ) ج ِ طَلا. (منتهی الارب ).
-
مسلط یا مشرف بودن بر
دیکشنری فارسی به عربی
طل عليه
-
چشم پوشی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
طل عليه
-
شبنم
واژگان مترادف و متضاد
بشک، جلید، ژاله، طل
-
ژاله
واژگان مترادف و متضاد
۱. بشک، جلید، شبنم، طل ۲. جاله
-
طلینس
لغتنامه دهخدا
طلینس . [ طِل ْ لی ن َ ] (اِ) طلینا. دلینس .