کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طَرِيقَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قطع طریق
فرهنگ فارسی معین
( قَ عِ طَ) [ ع . قطع الطریق ] (مص ل .) دزدی ، راهزنی .
-
طریق خراسان
لغتنامه دهخدا
طریق خراسان . [ طَ ق ِ خ ُ ] (اِخ ) ولایتی معتبر است (از عراق عرب ) و شهرش قصبه ٔ بعقوبا و آن را دختری از تخم کسری قوبانام ساخت و بیعت (بیعة) قوبا خواند، به مرور زمان بعقوبا شد. بر کنار آب نهروان است وجویی از آن در میان شهر میگذرد و تمامت دیه ها بر آ...
-
طریق لورة
لغتنامه دهخدا
طریق لورة. [ طَ ق ُ رَ ] (اِخ ) نام جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
-
طریق الزنبجیار
لغتنامه دهخدا
طریق الزنبجیار. [ طَ قُزْ زَم ْ ب َج ْ ] (اِخ ) یکی از جاده های عمومی مسافرتی بین اشبیلیه و قرطبه است . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
-
طریق العنصل
لغتنامه دهخدا
طریق العنصل . [ طَ قُل ْ ع ُ ص ُ ] (اِخ ) راهی است بین بصره و یمامه . (منتهی الارب ).
-
طریق المنکدر
لغتنامه دهخدا
طریق المنکدر. [ طَ قُل ْ م ُ ک َ دِ ] (اِخ ) راهی است از یمامه سوی مکه . (منتهی الارب ).
-
طریق الوادی
لغتنامه دهخدا
طریق الوادی . [ طَ قُل ْ ] (اِخ ) جاده ای است بین اشبیلیه و قرطبه . (الحلل السندسیه ج 1 ص 134).
-
طریق الهفة
لغتنامه دهخدا
طریق الهفة. [ طَ قُل ْ هََ ف ْ ف َ ] (اِخ ) موضعی است به بصره . (منتهی الارب ).
-
طریق گشته
لغتنامه دهخدا
طریق گشته . [ طَ گ َ ت َ /ت ِ ] (ن مف مرکب ) یعنی شرمنده شده . مؤلف گوید که طریق در اصل بمعنی کوفته و مضروب است ، خاطر آدم خجل و شرمنده نیز کوفته میباشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
قاطع طریق
لغتنامه دهخدا
قاطع طریق . [ طِ ع ِ طَ ] (ص مرکب ) راه بر. ره بر. ره زن . راه زن . (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). ج ، قطاع طریق . (مهذب الاسماء). قاطعان طریق : امیر قافله را هم تغافلی شرط است که بی نصیب نمانند قاطعان طریق . سعدی .که در کمینگه عمرند قاطعان طریق .حاف...
-
ام طریق
لغتنامه دهخدا
ام طریق . [ اُم ْ م ِ طَ ] (ع اِمرکب ) وسط راه و قسمت بزرگ و واضح آن . (از المرصع).شارع عام . شاهراه . راه بزرگ . (از یادداشت مؤلف ).
-
ام طریق
لغتنامه دهخدا
ام طریق . [ اُم ْ م ِ طُرْ رَ ] (ع اِ مرکب ) کفتار. (از المرصع) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ترجمه ٔ فارسی قاموس ).
-
اهل طریق
لغتنامه دهخدا
اهل طریق . [ اَ ل ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مطیع و منقاد حکم رسول (ص ). (از آنندراج ). || اهل طریقت . مقابل اهل شریعت . صوفیان صومعه : صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه بشکست عهد و صحبت اهل طریق را.(گلستان ).
-
خارج طریق
لغتنامه دهخدا
خارج طریق . [ رِ ج ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به بیرون جاده شود.
-
عن طريق
دیکشنری عربی به فارسی
از راه , از طريق , ميان راه , توسط , بوسيله