کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طویله بستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جای ایستادن اسب در طویله
دیکشنری فارسی به عربی
کشک
-
جستوجو در متن
-
stabling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ثابت کردن، استوار شدن، در طویله بستن، جا دادن
-
snaffle
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساندویچ، لجام، میخ طویله وزنجیر، سرقت کردن، دزدیدن، با میخ طویله و زنجیر بستن
-
snaffles
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسفناج، لجام، میخ طویله وزنجیر، سرقت کردن، دزدیدن، با میخ طویله و زنجیر بستن
-
snaffling
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چرت زدن، سرقت کردن، دزدیدن، با میخ طویله و زنجیر بستن
-
پَروار بَسَّن
لهجه و گویش بختیاری
parvâr bassan پروار بستن، فربه کردن گوسفندان در طویله در طول زمستان.
-
stable
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پایدار، اصطبل، طویله، ثابت کردن، استوار شدن، در طویله بستن، جا دادن، ثابت، باثبات، استوار، محکم، پایا، مداوم، پا بر جا
-
بهاربند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باربند، بارهبند› [قدیمی] bahārband جای بستن چهارپایان در فصل بهار و تابستان؛ جایی شبیه ایوان در خارج طویله که در فصل بهار و تابستان چهارپایان را در آنجا میبندند.
-
هم
لغتنامه دهخدا
هم . [ هََ ] (حرف ربط، ق ) به معنی نیز که به عربی ایضاً گویند. (برهان ). لفظ فارسی است مرادف نیز. صاحب بهار عجم نوشته که فرق در لفظ «نیز» و لفظ «هم » این است که آوردن لفظ «هم » بر معطوف و معطوف علیه هر دو صحیح باشد، چنانکه گویند: هم نماز کردم و هم رو...
-
باره بند
لغتنامه دهخدا
باره بند. [ رَ / رِ ب َ ] (اِ مرکب ) جایی که اسب بندند و در عرف این زمان اصطبل و طویله راگویند و باربند مخفف بهاره بند نیز آمده . (انجمن آرا) (آنندراج ). طویله و جای بستن اسب چه باره بمعنی اسب هم هست اکنون در تکلم باربند گویند. (فرهنگ نظام ).رجوع به ...
-
اسکندان
لغتنامه دهخدا
اسکندان . [ اَ / اِ ک َ ] (اِ) کلیدان است که محل بستن و گشادن درِ باغ و خانه و طویله و امثال آن باشد، و بعربی مِغْلَق خوانند. (برهان ) (مؤیدالفضلاء). جای کلید است که کلیددان و کلیدان هم گویند. (شعوری ).
-
کشک
دیکشنری عربی به فارسی
اطاقک , پاسگاه يادکه موقتي , غرفه , جاي ويژه , مشتق از< کوشک فارسي > کلا ه فرنگي , خانه تابستاني , دکه , جاي ايستادن اسب در طويله , اخور , دکه چوبي کوچک , بساط , صندلي , لژ , جايگاه ويژه , به اخور بستن , از حرکت بازداشتن , ماندن , ممانعت کردن , قصور ...
-
آخره
لغتنامه دهخدا
آخره . [ خ ُ رَ / رِ ] (اِ) آخوره . آخُرک . ترقوه . چنبره ٔ گردن . || گودی که در میان توده ٔ خاک کنند تا در آن آب ریزند گل ساختن را. || طویله ، به معنی طنابی درازو برکشیده که چندین اسب بدو توان بستن : تیغزنان میرسد خسرو انجم ز شرق کو همه شب دررمید زآ...
-
اصطبل
لغتنامه دهخدا
اصطبل . [ اِ طَ ] (معرب ، اِ) جای باش ستور. لغت شامی است . (منتهی الارب ). مأخوذ از یونانی ، جای باش ستور که بفارسی شنکله و شولیده نیز گویند. (ناظم الاطباء). اسطبل هم رواست و آن بمعنی جایگاه دواب یا جای نگهداری آنهاست . ج ، اصطبلات ، اصابل . (از اقر...
-
شده
لغتنامه دهخدا
شده . [ ش َدْ دَ / دِ ] (اِ) ظاهراً اسم است از شد به معنی بستن عربی و معنی کمربند می دهد : شده والای گلگون در گلستان رخوت غیرت سنبل شمر این را و آن رشک سمن . نظام قاری (دیوان البسه ص 30).سیه گلیمی شده سفیدروئی بیت دو آیتند بهر دو خطی به می مسطور. نظا...