کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوماری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوماری
لغتنامه دهخدا
طوماری . (اِخ ) عیسی بن محمدبن احمدبن عمربن عبدالملک بن عبدالعزیربن جریج ، مکنی به ابوعلی (262 - 360 هَ . ق .). اهل بغداد است و چون صحبت ابوالفضل بن طومار هاشمی دریافت به طوماری مشهور گشت . وی از ثعلب و مبرد روایت کند. (المعرب جوالیقی حاشیه ٔ ص 36).
-
طوماری
لغتنامه دهخدا
طوماری . (ص نسبی ) منسوب به طومار. || خط و قلم جلی . مقابل غباری .
-
scroll
طوماری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] نوعی عنوانبندی که بهصورت افقی یا عمودی از طرفی به طرف دیگر حرکت میکند متـ . عنوانبندی طوماری
-
واژههای مشابه
-
اصطرلاب طوماری
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب طوماری . [ اُ طُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) یکی از اقسام اصطرلاب است . رجوع به اسطرلاب شود.
-
عنوانبندی طوماری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] ← طوماری
-
جستوجو در متن
-
scrollwork
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسکرولر، تزئینات طوماری شکل
-
volute
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ولایت، پیچک، طومار پیچیده، حلقه، طوماری
-
صورت حساب
لغتنامه دهخدا
صورت حساب . [ رَ ت ِ ح ِ / رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ورقه ای که حساب کسی را در آن نویسند. کاغذی یا طوماری که ارقام بدهکاری و بستانکاری در آن ثبت شده . سیاهه .
-
لوله کردن
لغتنامه دهخدا
لوله کردن . [ لول َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) درنوشتن . پیچیدن . نوردیدن . درنوردیدن . طی ّ. درپیچیدن ، چنانکه کاغذ را. لف ّ. مقابل باز کردن و گستردن ،چون طوماری کردن . || حب ّ کردن : عبکة؛ پِسْت لوله کرده . حبکة؛ پِسْت لوله کرده . (منتهی الارب ).
-
روزنامچه
لغتنامه دهخدا
روزنامچه . [ م َ / م ِ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ) کاغذی که در آن حساب یا احوال هرروزه ٔ کسی مرقوم باشد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). دفتری که در آن محاسبات یومیه را نویسند. (لغت محلی شوشتر) : اجناس خوراکی که پیشکش می آوردند... موافق طومار... صاحب جمعان بیو...
-
مؤمن
لغتنامه دهخدا
مؤمن . [ م ُءْ م ِ ] (اِخ ) کاشانی . ملامؤمن ، مشهور به یکه سوار. گویا اصلش از کاشان است .غرابتی در اوضاع و اطوار داشت چنانکه قبای باسمه ای می پوشید و حاشیه به رنگ مختلف قرار می داد و طوماری به سر می زد و در قهوه خانه می آمد و شاهنامه می خواند و هر...
-
طومار
لغتنامه دهخدا
طومار. (ع اِ) قسمی خط عربی از نوع ثقال . (ابن الندیم ). || نامه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). نامه ٔ دراز. (تفلیسی ). ج ، طوامیر. || دفتر. (منتهی الارب ). صحیفه . (منتخب اللغات ). || کاغذ نوشته ، و امروز نوشته های لوله کرده را گویند. لوله ٔ کاغذ....
-
درهم افتادن
لغتنامه دهخدا
درهم افتادن . [ دَ هََ اُ دَ ] (مص مرکب ) در هرج و مرج افتادن و پریشان شدن . (از ناظم الاطباء). || با هم درگیر شدن . در نبرد شدن : طوسیان را از پیش و پس گرفتند و نظام بگسست و درهم افتادند و متحیرگشتند و هزیمت شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 436).از یمن ت...