کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طوفان زا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طوفان زا
/tufānzā/
معنی
آنچه سبب طوفان شود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طوفان زا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [معرب. فارسی] ‹طوفانزای› tufānzā آنچه سبب طوفان شود.
-
واژههای مشابه
-
طُّوفَانَ
فرهنگ واژگان قرآن
طوفان (هر حادثهاي است که انسان را احاطه کند ، و ليکن بيشتر متعارف شده که در آب بسيار زياد استعمال شود . و در مجمع البحرين ميگويد : اين کلمه به معناي سيلي است که زمين را در خود غرق کند ، و اصل آن ، ماده طوف است که به معناي طواف و دور زدن ميباشد . )
-
طوفان کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. طوفان بهپا کردن، غوغا کردن، قیامت کردن، شاهکار کردن ۲. کاری خارقالعاده انجام دادن
-
طوفان مازندرانی
لغتنامه دهخدا
طوفان مازندرانی . [ ن ِ زَ دَ ] (اِخ ) اسمش میرزا طیب و اصلش از ملک هزارجریب من توابع دارالمرز مازندران بوده . پس از تحصیل کمالات و کسب مقالات مهاجرتی و مسافرتی بعراق عجم پذیرفته ، در صفاهان اهاجی رکیکه گفته و شنفته از معاصرین حاج لطفعلی بیگ آذر و سا...
-
طوفان نوح
لغتنامه دهخدا
طوفان نوح . [ ن ِ نو ] (اِخ ) مصیبت و بلیه ای که بر بنی نوع بشر آمده و هیچ یک از بنی نوع بشر جز هشت نفر خانواده ٔ نوح رهائی نیافتند. (قاموس کتاب مقدس ). فروگرفتن قسمتی بزرگ یا همه ٔ زمین در زمان نوح . صاحب مرآت جهان نما آورده که : اهل تاریخ از سه طوف...
-
مرغ طوفان
لغتنامه دهخدا
مرغ طوفان . [ م ُ غ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پرنده ای است از راسته ٔپرده پایان که دارای قدی متوسط است منقارش کوتاه و خمیده و شیاردار است و در قاعده ٔ آن منخرین قرار دارد. رنگ پرهایش تیره است . این پرنده بسیار دورپرواز است و کشتی مسافربری را هفته ...
-
خلیطه ٔ طوفان
لغتنامه دهخدا
خلیطه ٔ طوفان . [ خ َ طَ / طِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اغتشاش کننده . مهیج اغتشاش . شرور. || کسی که تهمت میزند. (ناظم الاطباء).
-
طوفان خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [معرب. فارسی] tufānxiz جایی که طوفان از آن برخیزد.
-
طوفان رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [معرب. فارسی] [قدیمی] tufanre(a)side کسی یا چیزی که دچار طوفان شده باشد؛ طوفانزده.
-
طوفان شدید
دیکشنری فارسی به عربی
جرعة الکحول
-
طوفان ناگهانی
دیکشنری فارسی به عربی
موجة
-
طوفان تگرگ
دیکشنری فارسی به عربی
برد
-
طوفان موسمی
دیکشنری فارسی به عربی
اعصار
-
دستخوش طوفان
دیکشنری فارسی به عربی
عائم