کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. [ ت َ وَ ] (اِ) تبر هیزم شکنی را گویند، چه در فارسی «با» به «واو» و برعکس تبدیل می یابد. (برهان ) (آنندراج ). تبری که بدان هیزم شکنند. (ناظم الاطباء). تبر. الفاس .تور لگام . (السامی فی الاسامی ). خرت ؛ سوراخ انگشتری و سوراخ تور و آن ِ بیل و جز آ...
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. [ تُرْ ] (اِخ ) پسر اودن و خدای جنگ در نزد مردم اسکاندیناو. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. [ تْوِ / ت ِ وِ ] (اِخ ) نام قدیمی شهر کالینین فعلی در روسیّه است که بر کنار رود ولگاواقع است و 240000 تن سکنه دارد. در این شهر کارخانه های تصفیه ٔ فلزات و نساجی و دیگر تولیدات صنعتی وجود دارد. (از لاروس ). رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
-
تور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tavar = تبر
-
تور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] tur ۱. پارچهای لطیف از نخ یا جنس دیگر با سوراخهای ریز که برای پرده یا چیز دیگر به کار میرود.۲. وسیلهای برای به دام انداختن پرندگان یا صید ماهی که از نخ ضخیم یا ریسمان میبافند: تور ماهیگیری.۳. وسیلهای سوراخدار که بهجای کیسه و جوال...
-
تور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tour] tur ۱. سیاحت دستهجمعی که از طرف مؤسسات گردشگری ترتیب داده میشود.۲. مؤسسۀ گردشگری.
-
تور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] tur وحشی.
-
طُّورِ
فرهنگ واژگان قرآن
کوه (طور به معناي مطلق کوه است ، و هر کوهي را طور ميگويند ، و ليکن استعمالش در آن کوهي که موسي (عليهالسلام) با خداي تعالي سخن گفت غلبه يافته ، و در آيه مورد بحث هم مناسبتر آن است که همان کوه خاص منظور باشد )
-
تور
لهجه و گویش گنابادی
touwra در گویش گنابادی یعنی کوله پشتی ، ساک ، کیف ، جیب ، کیسه ، شال ، خورجین
-
تُوْر
لهجه و گویش گنابادی
touwr در گویش گنابادی یعنی صید ، شکار ، طعمه
-
تَوَر
لهجه و گویش بختیاری
tavar تَبَر.
-
تَوَر
لهجه و گویش بختیاری
ta:var توان، قدرت.
-
تور
لهجه و گویش تهرانی
شوریده، دیوانه،وحشی
-
جستوجو در متن
-
عرصام
لغتنامه دهخدا
عرصام . [ ع ِ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموارد). عَراصِم . عَرصم . رجوع به عراصم و عرصم شود.
-
عرصتان
لغتنامه دهخدا
عرصتان . [ ع َ ص َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ عرصة (در حال رفع). رجوع به عرصة شود. || (اِخ ) دو فضاء است در عقیق مدینه که آنرا عصة الصغری و عرصة الکبری گویند. (از منتهی الارب ). دو بقعه است در عقیق مدینه ، کبری و صغری . (از اقرب الموارد). در عقیق است از نواحی ...