کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طواویس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طواویس
/tavāvis/
معنی
= طاووس
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طواویس
لغتنامه دهخدا
طواویس . [ طَ ] (اِخ ) نام دیهی است ببخارا. (منتهی الارب ). شهرکیست از ماوراءالنهر به بخارا بر سرحد سغد و اندر وی هر سالی یک روز بازار است که خلق بسیار اندروی گرد آیند. (حدود العالم ). نام ناحیتی از اعمال بخارا میان آن و سمرقند و آن شهری است بسیاربست...
-
طواویس
لغتنامه دهخدا
طواویس . [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طاووس . (منتهی الارب ). رجوع به طاووس شود.
-
طواویس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طاووس] [قدیمی] tavāvis = طاووس
-
واژههای مشابه
-
بازار طواویس
لغتنامه دهخدا
بازار طواویس . [ رِ طَ ] (اِخ ) دهی است بزرگ و آبادان . پانزدهم روز از مژیخند: و هفت روز باشد این بازار . (التفهیم چ همایی ص 266).
-
جستوجو در متن
-
طواویسی
لغتنامه دهخدا
طواویسی . [ طَ ] (ص نسبی ) منسوب به طواویس که قریه ای است در هشت فرسنگی بخارا. (سمعانی ).
-
دیرالطواویس
لغتنامه دهخدا
دیرالطواویس .[ دَ رُطْ طَ ] (اِخ ) طواویس «جمع» طاووس است . این دیر در سامراء و متصل به کرخ جدان و در اواخر حدود کرخ مشرف بر بطنی است که آن را بنی خوانند که خانه های ایشان معروف به عَرَبایا است . (از معجم البلدان ).
-
اطواس
لغتنامه دهخدا
اطواس . [ اَطْ ] (ع اِ) ج ِ طاوس . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). ج ِ طاوس ، پرنده ای است خوشرنگ از پرندگان . (آنندراج ). و رجوع به طاوس و طواویس شود. || ج ِ طَوس ، بمعنی قمر و هلال . (از متن اللغة).
-
نمجکث
لغتنامه دهخدا
نمجکث . [ ] (اِخ ) از شهرهای ماوراءالنهر است و به روایت ابن حوقل از شهرهای داخل باروی سرزمین بخاراست و در چهارفرسنگی بخارا و در طرف چپ کسی است که [ از بخارا ] به طواویس رود و فاصله ٔ آن از راه اصلی نیم فرسخ است . (از ترجمه ٔ صورةالارض چ بنیاد ص 218).
-
ذات الطواویس
لغتنامه دهخدا
ذات الطواویس .[ تُطْ طَ ] (اِخ ) محلی است نزدیک بخارا و آن را طواویس و ارقود نیز نامند. رجوع بتاریخ بخارای نرشخی چ مدرس رضوی ص 13 شود. طواویس قصبه ای نزه بود و بازاری داشت که هر سال یکروز دائر می شد. و دیواری داشت که اکنون ویران شده است و نیز مسجد جا...
-
طوایس
لغتنامه دهخدا
طوایس . [ طَ ی ِ ] (اِخ ) طواویس . شهرکی است نام او ارقود است و در وی مردمانی بوده اند با نعمت و تجمل و از تجمل هر کسی در خانه یکی و دو طاوس می داشته اند و عرب پیش از این طاوس ها ندیده بوده اند چون در بخارا طاوس بسیار دیدند آن دیه را ذات الطوایس نام ...
-
ماوراءالنهر
لغتنامه دهخدا
ماوراءالنهر.[ وَ ئَن ْ ن َ ] (اِخ ) ناحیتی است که حدود مشرق وی حدود تبت است و جنوب وی خراسان و حدود خراسان و مغرب وی غور است و حدود خلخ و شمالش هم حدود خلخ است . و این ناحیتی است عظیم و آبادان و بسیار نعمت و در ترکستان و جای بازرگانان و مردمانی اند ج...
-
طاوس
لغتنامه دهخدا
طاوس . [ وو ] (معرب ، اِ) طاووس . پرنده ای است معروف و آن را ابوالحسن ، وابوالوشی و صرّاخ ، و فلیسا، نیز نامند. پرنده ای است از پرندگان بلاد عجم ، تصغیر آن طویس است بعد از حذف زیادات . ج ، اطواس ، و طواویس . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کمال الدین دمیر...
-
بازار
لغتنامه دهخدا
بازار. (اِ) در پهلوی واچار (در هوجستان واچار = سوق الاهواز. رجوع شود به خوزستان ) در پارسی باستان آباکاری مرکب از: آبا در سانسکریت سبها . بمعنی محل اجتماع و جزو دوم مصدر کاری ، بمعنی چریدن (دارمستتر، تتبعات ایرانی ج 2 ص 129، 131). گیلکی واچار . (نیز:...