کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طو
/to(u)/
معنی
= طوی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طو
لغتنامه دهخدا
طو. (ترکی ، اِ) طوی . ضیافت . عروسی : دائماً خاقان ما کرده ست طوگوش مارا می کشد لاتقنطوا.مولوی .
-
طو
لغتنامه دهخدا
طو. [ طَ وِن ْ ] (ع ص ) گرسنه . طاو. طاوی . (منتهی الارب ).
-
طو
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] (اِ.) ضیافت ، جشن .
-
طو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] to(u) = طوی
-
واژههای مشابه
-
طُو
لهجه و گویش گنابادی
touw در گویش گنابادی به معنای چطور و چگونه و چطوری میباشد.چرخاندن ، پیچ دادن دور هم
-
طُو مَطُو
واژهنامه آزاد
چجوری میشه؟ چطور میتوان؟
-
واژههای همآوا
-
تو
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندرون، داخل، در، درون ≠ برون، خارج ۲. پرده، لایه ۳. رشته، لا
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(تَ یا تُ) (اِ.) 1 - تابش ، فروغ ، حرارت . 2 - تاب ، پیچ . 3 - برکه ، تالاب .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
لب رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) مأیوس شدن ، دمق شدن .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
لک رفتن ( ~. رَ تَ) (مص ل .) 1 - پر ریختن مرغ در فصل معینی از سال . 2 - مجازاً دمق شدن .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ په . ] (ضم .) ضمیر شخصی منفصل دوم شخص مفرد.
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) اندرون ، درون چیزی .
-
تو
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = توی . توه : پرده .