کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طهور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طهور
/tahur/
معنی
۱. طهارت؛ پاک کردن؛ پاکیزه کردن.
۲. (صفت) آنچه با آن طهارت میکنند؛ آنچه سبب پاکی میشود؛ آنچه با آن چیزی را میشویند و پاک میکنند، مانند آب.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. پاککننده، طاهرکننده
۲. پلیدیزدا
۳. پاک، خالص
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طهور
واژگان مترادف و متضاد
۱. پاککننده، طاهرکننده ۲. پلیدیزدا ۳. پاک، خالص
-
طهور
لغتنامه دهخدا
طهور. [ ] (اِخ ) ملک جزیره ٔ ماسلاماجین (؟) (مجمل التواریخ و القصص ص 27).
-
طهور
لغتنامه دهخدا
طهور. [ طَ ] (ع مص ) طهارت کردن . (منتهی الارب ). پاک کردن . پاکیزه ساختن . || (اِ) آب دستی آنچه بدان طهارت کنند. (منتهی الارب ). || (ص ) پاک کننده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آب پاک کننده . (مهذب الاسماء) : و انزلنا من السماء ماءً طهوراً؛ و از آسما...
-
طهور
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) طهارت کردن . 2 - (ص .) آن چه که با آن طهارت کنند.
-
طهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahur ۱. طهارت؛ پاک کردن؛ پاکیزه کردن.۲. (صفت) آنچه با آن طهارت میکنند؛ آنچه سبب پاکی میشود؛ آنچه با آن چیزی را میشویند و پاک میکنند، مانند آب.
-
واژههای مشابه
-
بی طهور
لغتنامه دهخدا
بی طهور. [ طَ ] (ص مرکب ) ناپاک . بی طهارت : غره مشو بدانکه ترا طاهر است نام طاهر نباشد آنکه پلید است و بی طهور. ناصرخسرو.رجوع به طهور شود.
-
واژههای همآوا
-
تهور
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیباکی، بیپروایی، جرات، جسارت، ۲. سرنترسی، دلاوری، دلیری ≠ جبن
-
تهور
فرهنگ فارسی معین
(تَ هَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - ویران شدن . 2 - بی باکی کردن .
-
تهور
لغتنامه دهخدا
تهور. [ ت َ هََ وْ وُ ] (ع مص ) فرودریدن بنا. تهیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منهدم شدن و فروریختن بنا. (فرهنگ فارسی معین ). || فرا گرفتن تب قوم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || گذشتن شب یا بیشتر ا...
-
طحور
لغتنامه دهخدا
طحور. [ طَ ] (ع ص ) چشم و چشمه ٔ بیرون اندازنده ٔ چرک و خاشاک را. طحورة، مثله . || شتابنده . || کمان دورانداز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
تهور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahavvor ۱. شجاعت؛ دلیری.۲. [قدیمی] گستاخی؛ بیپروایی.۳. [قدیمی] بهواسطۀ بیپروایی دچار حادثه و آسیبی شدن.۴. [قدیمی] ستم.
-
جستوجو در متن
-
مطهر
لغتنامه دهخدا
مطهر. [ م ُ طَهَْ هَِ ] (ع ص ) پاک و پاک کننده . و رجوع به طهور شود.