کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طنفسة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طنفسة
لغتنامه دهخدا
طنفسة. [ طَ ف َ س َ ] (ع مص ) زشت خوی گردیدن بعدِ نیکخوئی . || پوشیدن جامه های بسیار. (منتهی الارب ).
-
طنفسة
لغتنامه دهخدا
طنفسة. [ طَ ف َ س َ / طِ ف َ س َ / طُ ف َ س َ / طَ ف ِ س َ ](معرب ، اِ) گستردنی . (منتهی الارب ): زیلو، فرش پیشگاه ؛ طنفسه ای بود که پیش خانه بازافکنند از فرش . (لغت نامه ٔ اسدی ). بوریامانندی از شاخ خرما بر پهن یک گز. ج ، طنافس . (منتهی الارب ). از ...
-
واژههای مشابه
-
طنفسه
فرهنگ فارسی معین
(طَ فَ س ِ یا سَ) [ ع . طنفسة ] (اِ.) 1 - بوریا مانندی از شاخه خرما، زیلو، فرش . 2 - نهالی ، تشک . 3 - جامه . ج . طنافس .
-
طنفسه
فرهنگ فارسی معین
( ~ .) [ ع . طنفسة ] (مص ل .) زشت - خوی گ ردیدن پس از نیک خویی .
-
طنفسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طُنفُسة و طَنفَسَة، معرب، مٲخوذ از فارسی: تنبسه] [قدیمی] tanfase ۱. بساط؛ گستردنی؛ فرش؛ زیلو.۲. حصیر.
-
جستوجو در متن
-
طنافس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طنفسه] [قدیمی] tanāfes = طنفسه
-
طنافس
لغتنامه دهخدا
طنافس . [ طَ ف ِ ] (ع اِ) ج ِ طنفسة. (منتهی الارب ) (دهار). رجوع به طنفسه شود.
-
طنبسة
لغتنامه دهخدا
طنبسة. [ طَم ْ ب َ س َ ] (ع اِ)گستردنی است و جامه و بوریا مانندی از شاخ خرما بر پهن یک گز، بعربی طنفسه خوانند. (آنندراج ). طنفسه .
-
تنبسه
لغتنامه دهخدا
تنبسه . [ تَم ْ ب َ س َ / س ِ ] (اِ) قالی را گویند خواه کرمانی وخواه جوشقانی و معرب آن طنفسه است . (برهان ). قالی وبساط و طنفسه معرب آن . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قالی کوچک و گلیم طنفسه . (ناظم الاطباء).
-
درموک
لغتنامه دهخدا
درموک . [ دُ ] (ع اِ) پارچه ٔ گستردنی . (منتهی الارب ). «طنفسة» و گلیم و فرش . (از اقرب الموارد). درنوک . و رجوع به درنوک شود.
-
عَبْقَرِيٍّ
فرهنگ واژگان قرآن
جامههاي بافته از مخلوط پشم و نخ (و به گفته جمعي ديگر به معناي ديبا است ياجامههاي بافت حيره ، ويانوعي جامه به نام طنفسه )
-
درنک
لغتنامه دهخدا
درنک . [ دِ ن ِ ] (ع اِ) نوعی از فکندنی . (منتهی الارب ). طنفسة و گلیم و فرش . (از اقرب الموارد). نوعی از گلیم و فرش . (ناظم الاطباء). نوعی از جامه ٔ افکندنی یا گستردنی . (آنندراج ). ج ، دَرانک . (اقرب الموارد). و رجوع به درنکة شود.
-
درنکة
لغتنامه دهخدا
درنکة. [ دِ ن ِ ک َ ] (ع اِ) طنفسه و گلیم و فرش . ج ، دَرانک . (از حاشیه ٔ المعرب از جمهرة ج 3 ص 334). درنک . درنیک . درنوک . درموک . و رجوع به درنک شود.