کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طنطنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طنطنه
/tantane/
معنی
۱. آوازه.
۲. (اسم مصدر) جلالوشکوه؛ کرّوفرّ: ◻︎ گرگ بیچاره اگرچه گرسنهست / متهم باشد که او در طنطنهست (مولوی: ۲۹۳).
۳. (اسم مصدر) [قدیمی] صدا کردن پشه، تشت، زنگ، و مانند آن.
۴. [قدیمی] صدای تار و تنبور.
۵. [قدیمی] بانگ رود، بربط، و مانند آن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تجمل، جاهوجلال، طمطراق، فروشکوه، کروفر، شوکت، جاه
۲. آوازه، شهرت
۳. صدای ساز، بانگ بربط، صدا، نوای رود
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طنطنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تجمل، جاهوجلال، طمطراق، فروشکوه، کروفر، شوکت، جاه ۲. آوازه، شهرت ۳. صدای ساز، بانگ بربط، صدا، نوای رود
-
طنطنه
فرهنگ فارسی معین
(طَ طَ نِ) [ ع . طنطنة ] 1 - (مص م .) به صدا درآوردنِ طشت ، زنگ و مانند آن . 2 - (اِ.) صدای رود، طنبور و مانند آن . 3 - آوازه ، کّر و فر.
-
طنطنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طنطنَة] tantane ۱. آوازه.۲. (اسم مصدر) جلالوشکوه؛ کرّوفرّ: ◻︎ گرگ بیچاره اگرچه گرسنهست / متهم باشد که او در طنطنهست (مولوی: ۲۹۳).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] صدا کردن پشه، تشت، زنگ، و مانند آن.۴. [قدیمی] صدای تار و تنبور.۵. [قدیمی] بانگ رود،...
-
واژههای مشابه
-
طنطنة
لغتنامه دهخدا
طنطنة. [ طَ طَ ن َ ] (ع مص ) به آواز آوردن تشت و جز آن .(منتهی الارب ). || (اِ) بانگ رود و بربط. (مهذب الاسماء). بانگ رود. (دهار). حکایت آواز طنبور و مانند آن . (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). آواز رباب و بربط و رود و امثال آنها را گویند. (برهان ). آ...
-
واژههای همآوا
-
تنتنه
لغتنامه دهخدا
تنتنه . [ ت َ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) هنگامه و بانگ و خروش و غوغا و فریاد و آواز. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تجمل
واژگان مترادف و متضاد
۱. تشریفات، تکلف، جاهوجلال، دبدبه، دستگاه، شکوه، طمطراق، طنطنه ۲. آراستن، زینت یافتن
-
مطنطن
لغتنامه دهخدا
مطنطن . [ م ُ طَ طَ ] (ع ص ) باطنطنه .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به طنطنه شود.
-
طمطراق
واژگان مترادف و متضاد
۱. جلال، شکوه، شوکت، ۲. تجمل ۳. دبدبه، طنطنه، کوکبه ۴. تکبر، خودنمایی ۵. کروفر ۶. سروصدا، هیاهو
-
باد و بروت
لغتنامه دهخدا
باد و بروت . [ دُ ب ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) باد بروت . کنایه از عجب و تکبر و غرور و نخوت و کبر و پندار و اعجاب و طنطنه و طمطراق باشد. رجوع به باد بروت شود.
-
ابن غراب
لغتنامه دهخدا
ابن غراب . [ اِ ن ُ غ ُ ] (اِخ ) امیر سعدالدین ابراهیم بن عبدالرزاق اسکندرانی . یکی از امراء مصر، پدر و جد او در اسکندریه مقام وزارت داشته اند و مولد او بشهر مزبور بوده است . جمال الدین محمود او را بقاهره خواند و مقام کاتبی ملک ظاهر برقوق بدو دادند. ...
-
شنیده
لغتنامه دهخدا
شنیده . [ ش َ / ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) مسموع شده . (ناظم الاطباء). شنفته . مطلبی که به گوش رسیده باشد. شنوده . مسموع . (فرهنگ فارسی معین ) : ورا دید و بستود و بردش نمازشنیده همی گفت با او براز. فردوسی .شنیده یکایک به هرمز بگفت دل شاه با رای بد گشت جفت...
-
تکیه دادن
لغتنامه دهخدا
تکیه دادن . [ ت َ ی َ / ی ِ دَ ] (مص مرکب ) پشت دادن و آسایش نمودن و راحت کردن . تکیه زدن . تکیه کردن . (ناظم الاطباء) : نمود می شفقی چهره ٔ فرنگ ترابه نازبالش گل تکیه داده رنگ ترا. علی سبزواری (از آنندراج ).میان گلخن و خاکسترم چه داند حال کسی که پهل...