کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طنجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طنجیر
لغتنامه دهخدا
طنجیر. [ طِ ] (معرب ، اِ) دیگ فراخ دهن حلواپزی (معربست )، بفارسی پاتیله . (منتهی الارب ). پاتله . (نصاب ). پاتیله . پاتیل . دیگ . (منتهی الارب ). پاتله که آوند معروفست . (آنندراج ) (غیاث ). هلکاره . (ملخص اللغات حسن خطیب ). هرکاره . (دهار). ج ، طناجی...
-
واژههای همآوا
-
تنجیر
لغتنامه دهخدا
تنجیر. [ ت ِ ] (اِ) پارسی و بمعنی پاتیله است و پاتیله دیگی است ک در آن حلوا و طعام پزند و معرب آن طَنجیر است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
طناجیر
لغتنامه دهخدا
طناجیر. [ طَ ] (ع اِ) ج ِ طِنجیر. (دهار).
-
طناجیری
لغتنامه دهخدا
طناجیری . [ طَ ] (ص نسبی ) نسبت به طناجیر ج ِ طنجیراست . (انساب سمعانی برگ 271). رجوع به طنجیر شود.
-
تنجیر
لغتنامه دهخدا
تنجیر. [ ت ِ ] (اِ) پارسی و بمعنی پاتیله است و پاتیله دیگی است ک در آن حلوا و طعام پزند و معرب آن طَنجیر است . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
پاتله
لغتنامه دهخدا
پاتله . [ت ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) پاتیل . پاتیله . دیگ حلوائیان . دیگ دهان فراخ حلواپزی . لوید. تیان . طنجیر : روز به آکنده شدم یافتم آخر چون پاتله ٔسفلگان . ابوالعباس .و رجوع به پاتیل و پاتیله شود.
-
پاتیله
لغتنامه دهخدا
پاتیله . [ ل َ/ ل ِ ] (اِ) طنجیره . (فرهنگ اسدی ). لوید. پاتیل خرد. پاتیلچه . فاثور. (منتهی الارب ). طنجره . (اوبهی ). طنجیر. تیان . پاتله . هیطله . دیگ حلواپزان : خایگان تو چو کابیله شده ست رنگ او چون کون پاتیله شده ست .طیان مرغزی .
-
پاتیل
لغتنامه دهخدا
پاتیل . (اِ) ظرف بزرگ مسین و جز آن که دهانه ٔآن فراختر از شکم است و در آن چغندر و آشهای بزرگ وفرنی و امثال آن پزند. پاتیله . تیان . طنجیر. لوید. و رجوع به پاتیله و پاتله شود. || (در حمام ) ظرف بزرگ مسین با دهانه ٔ فراخ که زیر خزانه گذارند و از بن آن ...
-
طناجیری
لغتنامه دهخدا
طناجیری . [ طَ ] (اِخ ) ابوالفتح حسن بن علی بن عبداﷲبن محمدبن ثابت بن جعفربن عبدالکریم طناجیری بغدادی . شاید یکی از اجداد وی بکار ساختن طنجیر (پاتیل ) مشغول بوده است . وی از مردم نیکوکار و دیندار بشمار میرفته است و از ابوالحسن علی بن عبدالرحمن بکای ک...
-
دیگ
لغتنامه دهخدا
دیگ . (اِ) ظرفی که در آن چیزی پزند. (برهان ). از مس سازند و در آن طعام پزند و در حمامها برای گرم کردن آب در خزینه نصب کنند . (انجمن آرا) (آنندراج ). ظرفی خواه مسین یا گلین یا سنگین که در آن چیزی پزند. (ناظم الاطباء). قازان . قازقان . قدر. مرجل . مطبخ...