کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمع خامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمع خامی
واژگان مترادف و متضاد
خوشخیالی
-
واژههای مشابه
-
طمع بریدن
واژگان مترادف و متضاد
قطعامید کردن، ناامید شدن، طمع برگرفتن، ترک آز کردن، طمع برداشتن ≠ طمع بستن
-
طمع بستن
واژگان مترادف و متضاد
۱. امید داشتن، امیدوار بودن ۲. توقع داشتن، چشم داشتن، بیوسیدن
-
طمع داشتن
واژگان مترادف و متضاد
امید داشتن، توقع داشتن، چشم داشتن، چشمداشت داشتن، امیدوار بودن ≠ طمع بریدن
-
طمع کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. آزمند شدن، آزور شدن، آزمندی کردن، آزور بودن، حرصورزیدن، حریص شدن ≠ طمع بریدن، طمعبردن، طمع بستن ۲. امید داشتن، انتظار داشتن، توقع داشتن، امید بستن
-
طمع کار
فرهنگ واژههای سره
آزمند، آزین
-
طمع آمدن
لغتنامه دهخدا
طمع آمدن . [ طَ م َ م َ دَ ] (مص مرکب ) طمع کردن . طمع بستن . آزمند گردیدن : امیر را بر وی طمع آمد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 364).
-
طمع افتادن
لغتنامه دهخدا
طمع افتادن . [ طَ م َ اُ دَ ] (مص مرکب ) طمع کردن . طمع آمدن . آزمند گردیدن . امید بستن : و ما را [ مسعود ] چنان ماند از بیعدتی ولشکر که هر کسی را در ما طمع افتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 216). امیر گفت علی تکین دشمن بزرگست و طمع وی که افتاده است محالس...
-
طمع افکندن
لغتنامه دهخدا
طمع افکندن . [ طَ م َ اَک َ دَ ] (مص مرکب ) اِطماع . تطمیع. (تاج المصادر).
-
طمع برداشتن
لغتنامه دهخدا
طمع برداشتن . [ طَ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طمع بریدن . ترک آز : آنکه او انعام از من بازگیرد تو نه ای و آنکه او از تو طمع بردارد آن هم من نیم .مجیرالدین بیلقانی .
-
طمع بردن
لغتنامه دهخدا
طمع بردن . [ طَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آزمند گردیدن . صاحب آنندراج آرد: در این بیت طمع بردن بمعنی حاجت بردن آمده : طمع برد شوخی بصاحبدلی نبود آن زمان در میان حاصلی .سعدی .
-
طمع بریدن
لغتنامه دهخدا
طمع بریدن . [ طَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) امید برداشتن . ترک آز کردن . قطع امید کردن . ترک چشم داشت . طمع گسستن . رجوع به طمع گسستن شود : از دانه طمع ببر که رستی از دام .چون تو طمع از جهان بریدی دانی که همه جهان کریمند. رودکی . (منسوب به بایزید بسطامی...
-
طمع بستن
لغتنامه دهخدا
طمع بستن . [ طَ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) طمع دربستن . طمع کردن . آزمند گردیدن . طمع افتادن . طمع آمدن . حریص گردیدن : بر در میرتو ای بیهده بستی طمعی از طمع صعب تر آن را که نه قید است و نه بند. ناصرخسرو.طمع بند و دفتر ز حکمت بشوی .سعدی .
-
طمع خام
لغتنامه دهخدا
طمع خام . [ طَ م َ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمنای امری که ممکن نباشد. (غیاث ). کنایه از توقع داشتن بچیزی است که ممکن الحصول نباشد. (برهان ). هوس بی حاصل و تمنای امری که ممکن نباشد. (آنندراج ) : عکس روی تو چو در آینه ٔ جام افتادعارف از خنده ٔ می ...