کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طمس
/tams/
معنی
۱. غیب کردن؛ ناپدید کردن؛ محو کردن.
۲. هلاک کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. نابود، هلاک
۲. محو کردن
۳. ناپدید شدن
۴. ناپدید کردن، ناپیدا کردن
۵. هلاک کردن، نابود کردن
۶. دوریگزیدن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمس
واژگان مترادف و متضاد
۱. نابود، هلاک ۲. محو کردن ۳. ناپدید شدن ۴. ناپدید کردن، ناپیدا کردن ۵. هلاک کردن، نابود کردن ۶. دوریگزیدن
-
طمس
لغتنامه دهخدا
طمس . [ طَ ] (ع مص ) ناپدید کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). ناپیدا کردن . ناپدید کردن و ناپیدا شدن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ) : جبرئیل بادی در روی ایشان دمید طمس شدند، و طمس آن باشد که چشم و دهان و بینی یکی شود و روی ناپدید شود. فطمسنا اعی...
-
طمس
فرهنگ فارسی معین
(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ناپدید کردن . 2 - هلاک کردن . 3 - (مص ل .) محو شدن .
-
طمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tams ۱. غیب کردن؛ ناپدید کردن؛ محو کردن.۲. هلاک کردن.
-
واژههای همآوا
-
طمث
واژگان مترادف و متضاد
۱. جماع، همبستری، رابطهجنسی ۲. حیض، رگل، عادت، قاعدگی ۳. سودن، لمس کردن
-
طمث
لغتنامه دهخدا
طمث . [ طَ ] (ع مص ) برداشتن دوشیزگی . بکارت بردن . (منتخب اللغات ). آرمیدن با زن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || ریمناکی . خلاف طُهر. ریمناک شدن . (منتهی الارب ). چرکین شدن . (منتخب اللغات ). || حائض شدن زن . (منتهی الارب ) (زوزنی...
-
طمث
فرهنگ فارسی معین
(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) لمس کردن ، مس کردن . 2 - (مص ل .) حایض شدن .
-
طمث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tams ۱. لمس کردن.۲. حائض شدن.٣. (اسم) چرک؛ فساد.٤. (اسم) خون.
-
جستوجو در متن
-
ﭐطْمِسْ
فرهنگ واژگان قرآن
محو ونابود کن (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد)
-
طُمِسَتْ
فرهنگ واژگان قرآن
محو ونابود شد (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد)
-
نَّطْمِسَ
فرهنگ واژگان قرآن
که محو کنیم (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد و عبارت "مِّن قَبْلِ أَن نَّطْمِسَ وُجُوهاً "یعنی :پيش از آنکه چهره هايى را [از شکل و شخصيت انسانى] محو کنيم)
-
طَمَسْنَا
فرهنگ واژگان قرآن
محو ونابود کرديم (از کلمه طمس به معناي آن که چيزي به طرف پوسيدگي و کهنه شدن دگرگوني يابد در عبارت "وَلَوْ نَشَاءُ لَطَمَسْنَا "محو ونابود مي کنيم ، معني مي شود)
-
طسوم
لغتنامه دهخدا
طسوم . [ طُ ] (ع مص ) ناپدید گردیدن : طسم الشی ٔ طُسوماً. کذا فی طسم الطریق . لغةٌ فی طمس ، علی القلب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || طسمته ؛ ناپدید کردم او را. (منتهی الارب ).