کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمر
لغتنامه دهخدا
طمر. [ طَ ] (ع مص ) پوشیدن در زمین . (منتهی الارب ). پوشیدن . در زیر خاک کردن . (منتخب اللغات ). پنهان کردن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || برجستن . (زوزنی ). برجستن بسوی نشیب یا بسوی هوا. طمار. طمور. (منتهی الارب ). جستن ببالا یا بپائین . ...
-
طمر
لغتنامه دهخدا
طمر. [ طَ م َ ] (ع مص ) آماسیدن دست . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ).
-
طمر
لغتنامه دهخدا
طمر. [ طِ م ِرر ] (ع ص ) اسب نجیب نیکورو. (منتهی الارب ). اسب جهنده بلند. (دهار). اسب خمیده . (مهذب الاسماء). اسب درچیده و گرداندام . (منتهی الارب ). اسپ تازی و آماده ٔ جستن و دویدن و گرداندام و دراز پا. (منتخب اللغات ). طمرة. (منتهی الارب ). || (اِخ...
-
طمر
لغتنامه دهخدا
طمر. [ طُم ْ م َ ] (ع اِ) بیخ و بن . طمور. (منتهی الارب ). اصل . (منتخب اللغات ). || (اِمص ) غفلت . || نادانی ، گویند: انت فی طمرک الذی کنت ؛ ای غرتک و جهلک . (منتهی الارب ).
-
طمر
لغتنامه دهخدا
طمر. [طِ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء). گلیم کهنه غیر صوف . (منتخب اللغات ). چادر کهنه ٔ غیر پشمین . ج ، اطمار. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
شاه طمر
لغتنامه دهخدا
شاه طمر. [ طَم َ ] (اِ مرکب ) شریان کلان و بزرگ . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
تمر
واژگان مترادف و متضاد
۱. خرما ۲. نخل هندی، خنجه ۳. آب مروارید
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ ع . ] (اِ.) خرما.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
(تَ) (اِ.) آب مروارید، یکی از بیماری های چشمی که بیشتر در سنین بالا بروز می کند و باعث کم شدن نیروی دید می شود.
-
تمر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) درختی است با برگ های دراز و متناوب که هر برگ بیش از بیست تا سی برگچه دارد، گل هایش زرد یا سرخ رنگ است . میوه اش سرخ و ترش مزه است که در غلافی بزرگ جا دارد، برای قلب و معده مفید است .
-
تمر
لغتنامه دهخدا
تمر. [ ت َ ] (اِ) تمر هندی . رجوع به همین کلمه شود.
-
تمر
لغتنامه دهخدا
تمر. [ ت َ ] (ع اِ) خرما. (دهار) (منتهی الارب ) (انجمن آرا) (آنندراج )(ناظم الاطباء). و در عربی خرما را گویند. (برهان ). خرمای خشک . (غیاث اللغات ). ثمر خشک نخل . (از اقرب الموارد). واحد آن تمرة و ج ، تمرات و تمور و تمران است . (از اقرب الموارد) (از ...
-
تمر
لغتنامه دهخدا
تمر. [ ت َ ] (ع مص ) خرما خورانیدن قوم را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمر شود.