کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حائض شدن
لغتنامه دهخدا
حائض شدن . [ ءِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) درس . دروس . طَمث . طهر.لک دیدن . خون دیدن . ناپاک شدن . حیض افتادن او را.
-
مطموث
لغتنامه دهخدا
مطموث . [ م َ ] (ع ص ) ببسوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || ریمناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به طمث در همین لغت نامه شود.
-
حبس الطمث
لغتنامه دهخدا
حبس الطمث . [ ح َ سُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) یا حبس طمث . به بند ماندن خون زنان در وقت خود. حبس عادت .
-
خون حیض
لغتنامه دهخدا
خون حیض . [ ن ِ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون ماهیانه ٔ زنان . طمث : حیض . (یادداشت مؤلف ). رجوع به حیض شود.
-
ریمناکی
لغتنامه دهخدا
ریمناکی . (حامص مرکب ) چرکینی . پلیدی . ناپاکی . لوث . آلایش . کثافت . آلودگی . (ناظم الاطباء). دنس . چرکنی . شوخگنی . (زمخشری ). طمث طبع. دنس . (منتهی الارب ). || فراهم آمدگی چرک در زخم و جراحت . (ناظم الاطباء).
-
طامث
لغتنامه دهخدا
طامث . [ م ِ ] (ع ص ) زن حائض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). زن بی نماز. زن خون دیده . زن لک دیده . زن قاعده شده . زن حیض افتاده . ج ، طُمُث و طوامث .
-
اختناق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extenāq ۱. (سیاسی) ایجاد رعب و وحشت در جامعه از طرف حکومت برای جلوگیری از آزادی مردم.۲. خفه شدن؛ خفگی؛ خفقان.۳. خفه کردن.〈 اختناق رحم: (پزشکی) نوعی بیماری رحم که بهویژه در زنانی که حبس طمث دارند و بعضی زنان بیشوهر عارض م...
-
مندفعه
لغتنامه دهخدا
مندفعه . [ م ُ دَ ف ِ ع َ / ع ِ ] (ع ص ) مندفعة. تأنیث مندفع. رجوع به مندفع شود.- مواد مندفعه ؛ (در طب قدیم ) عبارت بودند از پیشاب و طمث و عرق و مدفوع و امثال آنها. این استفراغات یا طبیعی بودند به مانند موادی که مذکور افتاد یا غیر طبیعی به مانند رع...
-
بعال
لغتنامه دهخدا
بعال . [ ب ِ ] (ع مص ) جماع کردن . (غیاث ). باعل مباعلة و بعالا، ملاعبت زن و شوی باهم و جماع نمودن و زناشویی کردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). مباعله . (زوزنی ). رجوع به مباعله شود : نه کمی در شهوت و طمث و بعال که زنان را آید از ضعفت ملال .(مثنوی ...
-
فترة
دیکشنری عربی به فارسی
فاصله , مدت , فرجه , ايست , وقفه , فترت , خلا ل , دوره , موقع , گاه , وقت , روزگار , عصر , گردش , نوبت , مکث , نقطه پايان جمله , جمله کامل , قاعده زنان , طمث , حد , پايان , نتيجه غايي , کمال , منتهادرجه , دوران مربوط به دوره بخصوصي
-
لَمْ يَطْمِثْهُنَّ
فرهنگ واژگان قرآن
با آن زنان عمل زناشویی انجام نداده (کلمه طمث که فعل لم يطمث از آن مشتق شده ، به معناي ازاله بکارت و نکاحي است که با خونريزي همراه باشد . و معناي عبارت "لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ "اين است که : حوريان بهشتي دست نخوردهاند ، و قبل ...
-
طهر
لغتنامه دهخدا
طهر. [ طُ ] (ع مص ) پاک گردیدن . || منقطع شدن حیض زن . || غسل آوردن به انقطاع خون و جز آن . || (اِمص ) پاکی از حیض و جز آن . ج ، اطهار.(منتهی الارب ) (آنندراج ). قرء. خلاف طمث : آب بهر عام اصل و فرع راازبرای طهر و بهر کرع را. (مثنوی ).پاک کو از حوض م...
-
قلسوفودیون
لغتنامه دهخدا
قلسوفودیون . [ ق َ ] (معرب ، اِ) نباتی است صغیر به قدر یک شبر، منبت آن مابین سنگها، برگ آن شبیه به برگ نوعی از نمام که آن را از قلس نامند و گل آن شبیه به ارجل السریر متفرق بعضی از بعضی مانند گل فرابیون ، طبیعت آن در سوم گرم و خشک و با جوهر لطیف محرق ...
-
ناگواریدن
لغتنامه دهخدا
ناگواریدن . [ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) هضم ناشدن . به تحلیل نرفتن . مقابل گواریدن .- ناگواریدن طعام ؛ وخم . وخام : از افراط طمث بیماری ها و آفت های بسیارتولید کند، چون ناگواریدن طعام و آرزو ناکردن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).|| ناگوالیدن . شکافته شدن پوست از...
-
مدر
لغتنامه دهخدا
مدر. [ م ُ دِرر / م ُ دِ ] (ع ص ) جاری کننده ٔ بول . (غیاث اللغات ). هر چیزی که گمیز راند و ادرار آورد. (ناظم الاطباء). مایه ٔ ادرار. هر دارو که تری و رطوبت راند. دارو که آب براند: مدر بول ، مدر طمث ، مدر حیض . (یادداشت مؤلف ). آنچه اخراج مائیه ٔ اغ...