کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمث پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طمث
/tams/
معنی
۱. لمس کردن.
۲. حائض شدن.
٣. (اسم) چرک؛ فساد.
٤. (اسم) خون.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جماع، همبستری، رابطهجنسی
۲. حیض، رگل، عادت، قاعدگی
۳. سودن، لمس کردن
دیکشنری
menses
-
جستوجوی دقیق
-
طمث
واژگان مترادف و متضاد
۱. جماع، همبستری، رابطهجنسی ۲. حیض، رگل، عادت، قاعدگی ۳. سودن، لمس کردن
-
طمث
لغتنامه دهخدا
طمث . [ طَ ] (ع مص ) برداشتن دوشیزگی . بکارت بردن . (منتخب اللغات ). آرمیدن با زن . (زوزنی ) (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر). || ریمناکی . خلاف طُهر. ریمناک شدن . (منتهی الارب ). چرکین شدن . (منتخب اللغات ). || حائض شدن زن . (منتهی الارب ) (زوزنی...
-
طمث
فرهنگ فارسی معین
(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) لمس کردن ، مس کردن . 2 - (مص ل .) حایض شدن .
-
طمث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tams ۱. لمس کردن.۲. حائض شدن.٣. (اسم) چرک؛ فساد.٤. (اسم) خون.
-
طمث
دیکشنری فارسی به عربی
حيض , فترة
-
واژههای مشابه
-
ایست طمث
دیکشنری فارسی به عربی
سن الياس
-
واژههای همآوا
-
طمس
واژگان مترادف و متضاد
۱. نابود، هلاک ۲. محو کردن ۳. ناپدید شدن ۴. ناپدید کردن، ناپیدا کردن ۵. هلاک کردن، نابود کردن ۶. دوریگزیدن
-
طمس
لغتنامه دهخدا
طمس . [ طَ ] (ع مص ) ناپدید کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). ناپیدا کردن . ناپدید کردن و ناپیدا شدن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ) : جبرئیل بادی در روی ایشان دمید طمس شدند، و طمس آن باشد که چشم و دهان و بینی یکی شود و روی ناپدید شود. فطمسنا اعی...
-
طمس
فرهنگ فارسی معین
(طَ مْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) ناپدید کردن . 2 - هلاک کردن . 3 - (مص ل .) محو شدن .
-
طمس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tams ۱. غیب کردن؛ ناپدید کردن؛ محو کردن.۲. هلاک کردن.
-
جستوجو در متن
-
حیض
واژگان مترادف و متضاد
بینمازی، رگل، طمث، قاعدگی
-
رگل
واژگان مترادف و متضاد
بینمازی، طمث، عادت، قاعده