کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طمار
لغتنامه دهخدا
طمار. [ طَ ] (اِخ ) کوهی است . || و گویند نام سور دمشق است . || قصری است در کوفه . (معجم البلدان ).
-
طمار
لغتنامه دهخدا
طمار. [ طَ ] (ع مص ) برجستن سوی هوا. (منتهی الارب ). برجستن . (منتخب اللغات ).
-
طمار
لغتنامه دهخدا
طمار. [ طَ رَ / رِ ] (ع اِ) (کلمه ٔ غیرمنصرف ) جای بلند. گویند: انصب علیه من طَمارَ (بالفتح عن الکسائی وبالکسر عن الاصمعی )، و فی الحدیث : فلیزم نفسه من طمار؛ ای الموضع المرتفع، و قیل اسم جبیل ؛ ای لاینبغی ان یعرض نفسه للمهالک قائلاً قد توکلت . (منته...
-
واژههای مشابه
-
بنات طمار
لغتنامه دهخدا
بنات طمار. [ ب َ ت ُ طَ ] (ع اِ مرکب ) کسی که راه گم کند. و کسی که آرزوهای طولانی دارد که به آن نرسد. (از المرصع). || سختی و داهیة. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تمار
فرهنگ فارسی معین
(تَ مّ) [ ع . ] (اِ.) خرمافروش .
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ ] (اِخ ) شهری در کوههای طبرستان در جهت خراسان . (از معجم البلدان ). رابینو در یادداشتها و حواشی خود بر کتاب مازندران و استرآباد به شماره ٔ 6 ص 150 آرد: «یاقوت نام شهر تمار را در مرز خراسان ذکر کرده است ...». ولی اطلاعی از آن بدست نمی دهد.
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ رر ] (ع مص ) قطع دوستی و مودت کردن . (ناظم الاطباء). دشمنی و تباغض . (اقرب الموارد).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ رر ] (ع مص )کشتی و مصارعت . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َ م م ] (ع ص ) خرمافروش . (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َم ما ] (اِخ ) حسین التمار مکنی به ابوبکر فیلسوف دهری از مخالفان و معاصران محمدبن زکریای رازی (251-313 هَ . ق ) بود. رجوع به تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ذبیح اﷲ صفا ص 175 و 178 شود.
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) دهی از دهستان نهر یوسف است که در بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تمار
لغتنامه دهخدا
تمار. [ ت َم ْ ما ] (اِخ ) عبدالملک بن عبدالعزیز مکنی به ابونصر النسایی القشیری محدث است . وی به بغداد رفت و در سال 228 هَ . ق . درگذشت او را رحله ای است . (از اسماء المؤلفین ج 1 ص 624). رجوع به عبدالملک ... شود.
-
تمعر
لغتنامه دهخدا
تمعر. [ ت َ م َع ْ ع ُ ] (ع مص ) برگردیدن رنگ روی از خشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج المصادر بیهقی ). || بریزیدن موی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). افتادن موی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد...