کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلیعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلیعة
لغتنامه دهخدا
طلیعة. [ طَ ع َ ] (ع اِ) پاره ای از جیش که برای آوردن خبر دشمن و نگاهداری لشکر گماشته شوند. پیش قراول . مقدمةالجیش . طلایه . (مهذب الاسماء) (السامی ). قومی که پیش مقدمه باشد. (دهار). جاسوس . گروهی که پیش فرستند تا از دشمن واقف شود، و آن را طلایه گوین...
-
واژههای مشابه
-
طلیعه
فرهنگ نامها
(تلفظ: taliee) (عربی) (به مجاز) ، طلایه . ← طلایه .
-
طلیعه
واژگان مترادف و متضاد
۱. پدیدار گشتن، ظاهر شدن ۲. پیشرو، پیشقراول، طلایه، مقدمه سپاه ۳. آغاز، مقدمه ۴. سپیده ۵. اول آفتاب
-
طلیعه
فرهنگ فارسی معین
(طَ عِ) [ ع . طلیعة ] (اِ.) مقدمة لشکر، جلوداران لشکر.
-
طليعة
دیکشنری عربی به فارسی
جلو , صف جلو , جلودار , طلا يه
-
طلیعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلیعَة] tali'e = طلایه
-
بز طلیعه
دیکشنری فارسی به عربی
کبش الفداء
-
طلیعه چیزی بودن
دیکشنری فارسی به عربی
دليل
-
واژههای همآوا
-
طلیاط
لغتنامه دهخدا
طلیاط. [ طَل ْ ] (اِ) ترنجبین به لغت سودان . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).
-
جستوجو در متن
-
طلایع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلائع، جمعِ طلیعَة] [قدیمی] talāye' = طلیعه
-
usher in
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طلیعه چیزی بودن در
-
صف جلو
دیکشنری فارسی به عربی
طليعة