کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلهة
لغتنامه دهخدا
طلهة. [ طُ هََ ] (ع اِ) طلهة من المال ؛ باقی مانده ٔ از شتران . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن تنّه . محدث است .
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی طلحه ٔ جویباری ، منسوب به جویبار، موضعی به جرجان .
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن ابی طلحةبن ابی طلحة، ملقب به کبش الکتیبه . صاحب امتاع الاسماع گوید: نامش عبداﷲبن عبدالعزی بن عثمان بن عبدالداربن قصی است . وی کسی است که در روز بدر حامل یکی از سه رایت سپاه قریش بود و هموست که در جنگ احد حامل لوا بود وبه د...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن احمدبن طلحة النیسابوری . صاحب اخبار اصفهان آرد که وی مردی کهل ، میانسال بود و به اصفهان درآمد و حدیث نوشت و از وی نیز روایت کرده اند. (اخبار اصفهان ج 1 ص 352).
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن بُراء انصاری . صحابی است .
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن جعفر، ملقب به الموفق . برادر المعتمد خلیفه ٔ عباسی . رجوع به ابواحمد الموفق طلحة و الموفق باللّه ... شود.
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن حسن بن علی ، معروف به طلحةالخیر. یکی از بخشندگان مشهور است . (المعرب جوالیقی ص 102).
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن زید. محدث است . و از احوص روایت کند. (عیون الاخبار ج 2 ص 89).
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن سوار. صاحب تاریخ سیستان ذیل عنوان «عصیان آوردن خالدبن محمدبن یحیی » وی را از سرداران احمد قدام دانسته وگوید پس از هزیمت شدن احمد قدام از عبداﷲبن احمد «هندوان با احمد قدام به بست شدند و طلحةبن سوار را به طلیعه به دهک فرستاد...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن طاهر ذوالیمینین بن حسین بن مُصعب بن زریق . دومین امیر از آل طاهر و حکمران خراسان از سال 207 تا سال 213 هَ . ق . طلحة به روزگارپدر حکومت سیستان داشت بدین تعبیر که طاهر پس از عزل محمدبن الحضین القوسی از حکومت سیستان بسال 206...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عباس الصیرفی ، از مردم بغداد، معاصر مرداویج زیاری . صاحب مجمل التواریخ گوید: بسال 319 هَ . ق . در بغداد فتنه و شورش پدید آمد و دادخواهان ولایتی که به تصرف مرداویج درآمده بود روی بدان شهر نهادند و هاشمیان و عامه ٔ بغداد با ...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن عوف الزهری ، معروف به طلحةالندی . یکی از بخشندگان متقدم است . زرکلی در الاعلام تولد وی را بسال 25 و وفات او را بسال 97 هَ . ق . هنگام اشتغال به شغل قضای مدینه آورده است . صاحب حبیب السیر گوید: در سنه ٔ مذکوره [ یعن...
-
طلحة
لغتنامه دهخدا
طلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن خلف بن السعد خزاعی . طلحةالطلحات و از بخشندگان بنام عرب در دوران اسلامی است . پدرش عبداﷲبن خلف مکنی به ابوطلحة در دیوان بصره شغل کاتبی عمروبن عثمان داشت و به روز جمل با عائشه بود و کشته شد. زرکلی در الاعلام گوید: ط...