کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلمة
لغتنامه دهخدا
طلمة. [ طَ ل َ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالم . (منتهی الارب ).
-
طلمة
لغتنامه دهخدا
طلمة. [ طُ م َ] (ع اِ) نان کوماج . (منتهی الارب ). || شکار . (مهذب الاسماء). || صفیحة من حجارة لطابق یخبز علیها، و فی الحدیث انه علیه السلام مر برجل یعالج طلمة لأصحابه فی سفر قد عرق فقال لایصیبه حرجهنم ابداً. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
طالم
لغتنامه دهخدا
طالم . [ ل ِ ] (ع ص ) نان پز. ج ، طلمة. (منتهی الارب ). خباز. نانوا. || (اِ) زرنیخ زرد.
-
کوماج
لغتنامه دهخدا
کوماج . (اِ) به معنی کماج است و آن نانی باشد معروف . (برهان ). نام نانی است که پزند و خورند و معروف است ... کوماج را به عربی طلمة گویند. (آنندراج ). کماج . (ناظم الاطباء). کماج . طُلمه . خبزالملة. مملول . ملیل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : دل اعدات...
-
مونبار
لغتنامه دهخدا
مونبار. [ موم ْ ] (اِ) منبار. مومبار. نوعی طلمه یا دلمه که از قیمه ریزه و برنج پر کنند و آن را حسرةالملوک نیز می نامیده اند. حسیب . حسیبک . حسیب الملوک . جنبل . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به منبار شود.
-
خبزة
لغتنامه دهخدا
خبزة. [ خ ُ زَ ] (ع اِ) نان کوماج . (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). طلمه . (از متن اللغة) || چونه ٔ خمیر. (از ناظم الاطباء). || تکه های بزرگ نان . الثرید الضخمة. || گوشت . (از متن اللغة).
-
پتولمائیس
لغتنامه دهخدا
پتولمائیس . [ پ ِ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) نام چندین شهراست که بزمان بطالسه ٔ مصر تأسیس یا تعمیر و تزیین شده است و عمده ٔ آن شهرها که بنام پتولمائیس نامیده میشود شهرهای ذیل است : اولی در ساحل سوریه ، شهری که امروز بنام عکا خوانده میشود. دومی در ساحل برقه که...
-
حسرت الملوک
لغتنامه دهخدا
حسرت الملوک . [ ح َ رَ تُل ْ م ُ ] (اِمرکب ) دلمه ٔ مونبار است و آن دلمه (طلمه ) بوده است که از قیمه ریزه ٔ گوشت و برنج پخته پر میکرده اند و نامهای دیگر آن : حسیبک و حسیب الملوک و حسیب بزغاله و جنبل و بریان الفقرا بوده . لکن امروز خرده ٔ جگر و شش وگُ...
-
کماج
لغتنامه دهخدا
کماج . [ ک ُ ] (اِ) نانی است مشهور. (برهان ) (آنندراج ). کماچ . (فرهنگ رشیدی ). || نانی را نیز گویند که بر روی اخگر و زغال پزند. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کماچ . کوماج . طلمة. مملول . مُضباط. و آن نانی است که در خاکستر گرم پزند شتربانان ...
-
نان
لغتنامه دهخدا
نان . (اِ) پهلوی : نان ، ارمنی : نکن (نان پخته در خاکستر) ، مأخوذ از پهلوی ، نیکان = پارسی : نیگان ، بلوچی : نگن و نظایر آن ، از ایرانی باستان : نگن ، منجی : نگهن ، کردی : نن ، نان ، زازا: نا ، نان ، دوجیکی : نن ، گیلکی : نان ، فریزندی ، یرنی و نطنز...