کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طلل
/talal/
معنی
۱. آثار بهجامانده از خانهای که خراب شده است؛ ویرانه.
۲. کالبد و هیکل چیزی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خرابه، ویرانه
۲. کالبد، هیکل (هرچیز)
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلل
واژگان مترادف و متضاد
۱. خرابه، ویرانه ۲. کالبد، هیکل (هرچیز)
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طَ ل َ ] (ع اِ) اثر سرای . جای خراب . (منتهی الارب ). نشان سرای ویران شده . نشان سرای که پیدا بود. (دهار). نشان سرای که از پس ویرانی مانده بود. (مهذب الاسماء).نشانی خانه و سرای ویران شده که بجا مانده باشد. (منتخب اللغات ). اثر خانه ٔ ویران . ...
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طِ ل َ ] (ع اِ) ج ِ طَل ّ. (منتهی الارب ).
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ طُل ّ. (منتهی الارب ).
-
طلل
لغتنامه دهخدا
طلل . [ طُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ طَلیل . (منتهی الارب ).
-
طلل
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ ع . ] 1 - (اِ.) خرابه ، نشان به جا مانده از یک خانه یا عمارت ویران . 2 - کالبد هر چیزی . ج . اطلال .
-
طلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] talal ۱. آثار بهجامانده از خانهای که خراب شده است؛ ویرانه.۲. کالبد و هیکل چیزی.
-
طلل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طلّ] [قدیمی] telal = طل
-
واژههای همآوا
-
تلل
لغتنامه دهخدا
تلل . [ ت َ ل َ ] (ع اِ) تری و نمناکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تلل
لغتنامه دهخدا
تلل . [ ت ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ تلیل . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به تلیل شود.
-
جستوجو در متن
-
اطلال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طَلَل] [قدیمی] 'atlāl = طَلل
-
طلول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طَلَل] [قدیمی] tolul = طَلل
-
ویرانه
واژگان مترادف و متضاد
بایر، بیغوله، خرابه، طلل، مخروبه، ناآباد، ویران ≠ آباد، معمور