کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طلعت
/tal'at/
معنی
روی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چهره، رخسار، رو، وجه
۲. رویت، دیدار
۳. برآمدن، دمیدن، طلوع کردن
۴. طلوع
۵. دیدن، رویت کردن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلعت
فرهنگ نامها
(تلفظ: taleat) (عربی) (در قدیم) چهره ، روی .
-
طلعت
واژگان مترادف و متضاد
۱. چهره، رخسار، رو، وجه ۲. رویت، دیدار ۳. برآمدن، دمیدن، طلوع کردن ۴. طلوع ۵. دیدن، رویت کردن
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [ طَ ع َ ] (اِخ ) رجوع به محمد طلعت در معجم المطبوعات ج 2 شود.
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [ طَ ع َ ] (اِخ ) محمود افندی . رجوع به محمود طلعت در معجم المطبوعات ج 2 شود.
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [ طَ ع َ ] (ع اِ) طلعة. دیدار. یقال : حیااﷲ طلعته ؛ ای ابقا رؤیته او وجهه . (منتهی الارب ). روی . (مهذب الاسماء) (منتخب اللغات ). وجه : ای از رخ تو یافته زیبائی او رنگ افروخته از طلعت تو مسند و اورنگ . شهید.در این تفکر بودندکآفتاب ملوک شعاع ط...
-
طلعت
لغتنامه دهخدا
طلعت . [طَ ع َ ] (اِخ ) اصفهانی . هدایت گوید: اسمش آقا محمد،شغلش تجارت ، وطنش اصفهان ، فنش غزل سرائی . از اوست :بقفس شادم و با درد گرفتاری خویش نیست با نغمه سرایان چمن کار مرا.باآنکه منزل کسی اندر دل تو نیست نبود کسی که در دل او منزل تو نیست .کس توان...
-
طلعت
فرهنگ فارسی معین
(طَ عَ) 1 - (مص م .) رؤیت کردن . 2 - (اِ مص .) رؤیت . 3 - (اِ.) روی . 4 - طلوع .
-
طلعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلعة] tal'at روی.
-
واژههای مشابه
-
طَلَعَت
فرهنگ واژگان قرآن
طلوع کرد
-
نیک طلعت
لغتنامه دهخدا
نیک طلعت . [ طَ ع َ ] (ص مرکب ) نیک رو. زیباروی .
-
طلعت افندی
لغتنامه دهخدا
طلعت افندی . [ طَ ع َ اَ ف َ ] (اِخ ) رجوع به یورغاکی افندی در معجم المطبوعات ج 2 شود.
-
طلعت پاشا
لغتنامه دهخدا
طلعت پاشا. [ طَ ع َ ] (اِخ ) ثالث رجال سه گانه ٔ ترکیه که درجنگ عالمگیر ماقبل اخیر صاحب اختیار مطلق و مستبد ترکیه و هر سه از رؤسا بسیار معروف مقتدر حزب اتفاق وترقی بوده اند. در 15 مارس 1921 م . / پنجم رجب 1339 هَ . ق . در برلین به دست یکی از ارامنه ...
-
مقبول طلعت
فرهنگ فارسی معین
( ~. طَ عَ) [ ع . ] (ص مر.)زیبارو، به غایت زیبا.
-
ماه طلعت
فرهنگ فارسی معین
(طَ عَ) [ فا - ع . ] (ص مر.) ماه چهر.