کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طلع
/tal'/
معنی
اولین شکوفۀ درخت خرما.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلع
لغتنامه دهخدا
طلع. [ طَ ] (ع اِ) جای بلند که از آن اطلاع یابند. || کرانه (به کسر نیز آید). (منتهی الارب ). || اندازه و مقدار. یقال :الجیش طلع الف . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || شکوفه ، و کنایه است از درخشندگی دندان . || شکوفه ٔ نخستین خرماست ، پوست آن را کفر...
-
طلع
لغتنامه دهخدا
طلع. [ طَ ل َ ] (ع مص ) برآمدن بر کوه . (منتهی الارب ).
-
طلع
لغتنامه دهخدا
طلع. [ طِ ] (ع اِ) اسم است اطلاع را. و منه :اطلع طلع عدده . (منتهی الارب ). وقوف بر چیزی . (منتخب اللغات ). || جای بلند که از آن اطلاع یابند. (منتهی الارب ). || کرانه (بفتح نیز آید). (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). ناحیه . (منتخب اللغات ). || جای که ...
-
طلع
لغتنامه دهخدا
طلع. [ طُ ] (ع اِ) ج ِ طلاع . (منتهی الارب ).
-
طلع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] tal' اولین شکوفۀ درخت خرما.
-
واژههای مشابه
-
طَلْعٌ
فرهنگ واژگان قرآن
شکوفه - شکوفه نخل - اولين مرحله ظهور خرما بر شاخههاي نخل است (کلمه طلع در نخل به منزله گرد گل در ساير درختان است )
-
آب طلع
لغتنامه دهخدا
آب طلع. [ ب ِ طَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظاهراً عرقی که از شکوفه ٔ خرما گیرند و امروز آن را طلعانه گویند : و از وی [ از فارس ] آب گل و آب بنفشه و آب طلع خیزد. (حدودالعالم ).
-
لفت طلع
لغتنامه دهخدا
لفت طلع. [ ل ِ طَ ] (اِخ ) موضعی است . (از معجم البلدان ).
-
واژههای همآوا
-
طلا
فرهنگ نامها
(تلفظ: talā) (عربی) زر ، فلزی زرد رنگ و قیمتی ؛ (در گفتگو) (به مجاز) هر شیئی یا هر شخص بسیار ارزشمند ؛ (به مجاز) آب طلا .
-
طلا
واژگان مترادف و متضاد
۱. ذهب، زخرف، زر، عسجد ≠ سیم، فضه، نقره ۲. شی کمیاب، شخصبسیارارزشمند ۳. شراب، می پخته
-
طلا
فرهنگ واژههای سره
تلا، زر
-
طلا
لغتنامه دهخدا
طلا. [ طَ ] (اِخ ) قلعتی است به آذربایجان (این لفظ عجمی و اصل آن تلاست ، چه در کلام عجم طاء و ظاء و ضاد و ثاء و حاء و صاد خالصه و جیم خالصه نیست ). (معجم البلدان ).
-
طلا
لغتنامه دهخدا
طلا. [ طَ ] (اِخ ) کوهکی است (چنین یافتم در شعر هذلیین و در شعر دیگران به ظاءمعجمه و آنجا واقعه ای بوده است ). (معجم البلدان ).