کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) زر اندوخته . || پایه ٔ نردبان و زینه پایه . (ناظم الاطباء).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ ] (اِ) نام نوعی افرا است در باجگیران و آن را کرکو و آقچه قیین نیز نامند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َ / ل ِ / ت َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مطلق آنچه جانور در آن به قید درآید. (برهان ) (از ناظم الاطباء). آنچه جانور در آن به قید درآید چه پرنده و چه درنده . (انجمن آرا). چیزی باشد به شکل قفس که بدان شکار جانوران کنند و آن غیر دام است و از اقسا...
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َ ل َه ْ ] (ع مص ) فراموش کردن چیزی را. || تلف و بیخودی و سرگشتگی از عشق . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت َل ْ ل َ / ل ِ ](اِ) پایه ٔ نردبان را گویند. (برهان ). پایه ٔ نردبان و زینه پایه . (ناظم الاطباء). پایه ٔ نردبان را در برهان گفته همانا پله را تله خوانده اند. (انجمن آرا).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت ِ ل َ / ل َ / ل ِ] (اِ) افزاری باشد حجامان را. (فرهنگ جهانگیری ).
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت ِل ْل َ / ل ِ ] (اِ) بمعنی طلا باشد که به عربی ذهب خوانند. (برهان ). بمعنی تلا است که آن را تلی گویند و طلا، معرب آن است . (انجمن آرا). زر. (ناظم الاطباء). زر که به طلا اشتهار دارد. (فرهنگ رشیدی ). زری که به طلا شهرت دارد و طلا معرب همین تل...
-
تله
لغتنامه دهخدا
تله . [ ت ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) مسافتی مانند میدانی . در بعضی از لهجه های ایران مسافتی قلیل . در اصفهان و اطراف آن و در لهجه ٔ بختیاری یک تله راه ؛ یک میدان . یک فرسنگ سبک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
تله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tale ۱. اسبابی که برای به دام انداختن جانوران به کار میبرند: تلهٴ موشگیری.۲. [مجاز] نیرنگ.
-
تله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] telle ۱. پله.۲. پایۀ نردبان.۳. زر اندوخته.
-
طَلْحٍ
فرهنگ واژگان قرآن
ميوه يا درخت موز (برخي هم گفته اند درختي است که سايهاي خنک و مرطوب دارد . يا درخت ام غيلان است ، که شکوفههايي خوشبو دارد)
-
تَلَه
لهجه و گویش بختیاری
tala تله، دام.
-
تُلَّه
لهجه و گویش بختیاری
tolla کُمبزه، نوعى خربزه محلى.
-
تِلَّه
لهجه و گویش بختیاری
tella 1. شکم؛ 2. دامنه تپه و کوه. divâr tella dâda>:دیوار شکم داده، lâ tella ko:دامنه کوه> .
-
تَلَه
لهجه و گویش بختیاری
ta:la تلخه، گیاهى با برگ پهن و تلخمزه.