کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلب كرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فته طلب
لغتنامه دهخدا
فته طلب . [ ف َ ت َ / ت ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) پَته طلب . جوازطلب . رجوع به پته شود.
-
طلب اشهاد
لغتنامه دهخدا
طلب اشهاد. [ طَ ل َ ب ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) که آن را طلب تقریر نیز خوانند، در نزد فقها عبارت از اِشهاد شفیع است برای طلب شفعه ٔ خویش در نزد عقار چنانکه بگوید: ای مردم شهادت دهید که من در این عقار طلب شفعه کردم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
طلب تقریر
لغتنامه دهخدا
طلب تقریر. [ طَ ل َ ب ِ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طلب اشهاد شود.
-
طلب خصومت
لغتنامه دهخدا
طلب خصومت . [ طَ ل َ ب ِ خ ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )در نزد فقیهان آن است که شفعه را در نزد قاضی بطلبند و این هنگامی است که مشتری عقار را به وی تسلیم نکند آن وقت به قاضی میگوید: فلان شخص عقاری خریده است که حدود آن چنان است ... و من شفیع وی هستم...
-
طلب کردن
لغتنامه دهخدا
طلب کردن . [ طَ ل َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) جُستن . درخواستن . جستجو کردن . جستجو. ضرب . (منتهی الارب ذیل ضرب ) : من نیابم نان خشک و سوخ شب تو همی حلوا کنی هر شب طلب . کسائی .برآراست کآید به ایران زمین ز کشور طلب کرد گردان کین . فردوسی .طلب کرد گرد دلاور...
-
طلب مواثبه
لغتنامه دهخدا
طلب مواثبه . [ طَ ل َ ب ِ م ُ ث َ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مواثبه در لغت بمعنی مسارعت است از وثوب و طلب مواثبه در نزد فقیهان عبارت از طلبیدن شفیع شفعه را در مجلسی که در آن به بیع آگاه شده است و وجه تسمیه ٔ آن این است که بر غایت تعجیل دلال...
-
واقعه طلب
لغتنامه دهخدا
واقعه طلب . [ ق ِ ع َ / ع ِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) مفسد. || جنگجو. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || شورش طلب . فتنه جو. شرطلب . فتنه انگیز. گردنکش . سرکش . یاغی . طاغی . (ناظم الاطباء). || خاین . (ناظم الاطباء) : مردم کوته اندیش واقعه طلبی بر او جمع شدند. ...
-
آرمان طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'ārmāntalab = آرمانگرا
-
اصلاح طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی] (سیاسی) 'eslāhtalab خواهان تغییرات اساسی در امور کشور به منظور بهبود اوضاع؛ رفرمیست؛ طرفدار اصلاحات. = اصلاحات
-
آشوب طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی عربی] 'āšubtalab ۱. فتنهجو.۲. خواهان شورش و انقلاب.
-
reformist
اصلاحطلب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به اصلاحطلبی
-
monarchist, royalist
سلطنتطلب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد معتقد به نظام پادشاهی یا طرفدار آن
-
جاه طلب
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ) [ معر. ] (ص فا.) دوستدار مقام و درجه .
-
آزادی طلب
لغتنامه دهخدا
آزادی طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) آزادیخواه .
-
آشوب طلب
لغتنامه دهخدا
آشوب طلب . [ طَ ل َ ] (نف مرکب ) فتنه جو. انقلاب خواه .