کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طَ ل َ ب َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طالب . (منتهی الارب ).- طلبه ٔ علم ؛ دانش پژوهان . جویندگان علم . و فارسی زبانان آن را به صورت مفرد بمعنی دانشجوی علوم قدیم بکار برند مانند عمله و تبعه .
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طَ ل ِ ب َ ] (اِخ ) ابن قیس بن عاصم . از مردان عرب . این شعر از یکی از فرزندان اوست :و کنت اذا خاصمت خصماً کببته علی الوجه حتی خاصمتنی الدراهم فلما تنازعنا الخصومة غلبت علی و قالوا قم فانک ظالم .(عیون الاخبار ج 3 ص 123).
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طَ ل ِ ب َ ] (ع اِ) خواسته . مطلوب . (منتهی الارب ).
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طِ ب َ ] (ع اِمص ) بازجست . اسم است طلاب را. || (اِ) زن ِ خواسته . معشوقه ٔ مرد. || ام طلبة؛ عقاب . (منتهی الارب ).
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طِ ل َ ب َ ] (ع اِ) ج ِ طِلب . (منتهی الارب ).
-
طلبة
لغتنامه دهخدا
طلبة. [ طُ ب َ ] (ع اِ) فرشتگان که اعمال عباد را نویسند و نگاه دارند، خلاف سفره ٔ قریب که کرام الکاتبین اند. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
طلبه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تلمیذ، دانشآموز، دانشجو، محصل (علوم دینی) ≠ استاد ۲. دینپژوه، مذهبپژوه
-
طلبه
فرهنگ واژههای سره
هاوشت
-
طلبه
فرهنگ فارسی معین
(طَ لَ بِ) [ ع . طلبة ] (اِ.) ج . طالب . 1 - دانشجوی علوم دینی . 2 - خواهندگان . 3 - دانش پژوهان .
-
طلبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلبَة، جمعِ طالب] talabe ۱. = طالب۲. دانشجوی علوم قدیمه.
-
ام طلبة
لغتنامه دهخدا
ام طلبة. [ اُم ْ م ِ طِ ب َ ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (از اقرب الموارد) (از المرصع).
-
واژههای همآوا
-
تلبط
لغتنامه دهخدا
تلبط. [ ت َ ل َب ْ ب ُ ] (ع مص ) سرگشتگی و دویدن . (منتهی الارب ). سرگشته شدن و دویدن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). دویدن . سرگشته و متحیر شدن . (ناظم الاطباء). || بر پهلو خفتن و بر خاک غلطیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الم...