کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طلاق
/talāq/
معنی
۱. (فقه، حقوق) جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر، به وسیلۀ فسخ قید نکاح.
۲. (اسم) شصتوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ نساءالصغری؛ نساءالقصری.
〈 طلاق بائن: [مقابلِ طلاق رجعی] (فقه، حقوق) نوعی طلاق که رجوع در آن بدون عقد نکاح جایز نیست.
〈 طلاق خُلع: (فقه، حقوق) طلاقی که زن بهواسطۀ اکراهی که از شوهر دارد با دادن مالی یا بخشیدن مهریۀ خود از او طلاق میگیرد.
〈 طلاق خُلعی: (فقه، حقوق) =〈 طلاق خلع
〈 طلاق رجعی: [مقابلِ طلاق بائن] (فقه، حقوق) طلاقی که در مدت عده رجوع شوهر به زن بدون عقد نکاح جایز است.
〈 طلاق مبارات: (فقه، حقوق) نوعی طلاق که زن و شوهر بهواسطۀ بیزاری از یکدیگر قرار بگذارند که زن قسمتی از مهریۀ خود را به مرد ببخشد و طلاق بگیرد و مرد نیز از آنچه قبلاً داده صرفنظر کند.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بیزاری، جدایی، متارکه
۲. رهایی ≠ ازدواج، نکاح، وصلت
برابر فارسی
جدای
فعل
بن گذشته: طلاق داد
بن حال: طلاق ده
دیکشنری
divorce
-
جستوجوی دقیق
-
طلاق
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیزاری، جدایی، متارکه ۲. رهایی ≠ ازدواج، نکاح، وصلت
-
طلاق
فرهنگ واژههای سره
جدای
-
طلاق
لغتنامه دهخدا
طلاق . [ طَ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وپنجمین از قرآن کریم ، و آن مدنیه و دوازده آیت است ، پس از تغابن و پیش از تحریم .
-
طلاق
لغتنامه دهخدا
طلاق . [ طَ ] (ع مص ) رها شدن زن از قید نکاح . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). رها شدن زن از عقد نکاح . (المصادر زوزنی ). رها کردن . (دهار). فسخ کردن عقد نکاح . سراح . (منتهی الارب ). بیزاری : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد...
-
divorce
طلاق
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] پـــایـــان دادن بـه یــک ازدواج بهصورت قانونی
-
طلاق
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (مص ل .) جدا شدن زن و شوهر.
-
طلاق
دیکشنری عربی به فارسی
طلا ق , جدايي , فسخ
-
طلاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talāq ۱. (فقه، حقوق) جدا شدن زن و شوهر از یکدیگر، به وسیلۀ فسخ قید نکاح.۲. (اسم) شصتوپنجمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۱۲ آیه؛ نساءالصغری؛ نساءالقصری.〈 طلاق بائن: [مقابلِ طلاق رجعی] (فقه، حقوق) نوعی طلاق که رجوع در آن بدون عق...
-
طلاق
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: telâq طاری: telâq طامه ای: telâq طرقی: tölâq کشه ای: telâq نطنزی: telâq
-
واژههای مشابه
-
طَّلَاقَ
فرهنگ واژگان قرآن
طلاق - جدايي
-
طَلاق و طَلاق کشی
فرهنگ گنجواژه
دعوای منجر به طلاق زن و شوهر.
-
طلاق دادن
واژگان مترادف و متضاد
متارکه کردن، طلاق گفتن ≠ ازدواج کردن
-
طلاق گرفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. جدا شدن، مطلقه شدن ≠ طلاق دادن ۲. ازدواج کردن ۳. فسخ عقد کردن (از سوی زن) ≠ عقد بستن، عقد کردن
-
طلاق گفتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. طلاق دادن، متارکه کردن ۲. ترک کردن، رها کردن، پشت پازدن