کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طل
/tal[l]/
معنی
باران نرم و اندک با قطرههای ریز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
باران ریز، بشک، جلید، ژاله، شبنم
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طل
واژگان مترادف و متضاد
باران ریز، بشک، جلید، ژاله، شبنم
-
طل
لغتنامه دهخدا
طل . [ طَل ل ] (اِخ ) دیهی است از دیههای غزه به فلسطین . (معجم البلدان ).
-
طل
لغتنامه دهخدا
طل . [ طَل ل ] (ع اِ) باران ریزه . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). سبکترین و ضعیفترین باران . نم . (منتهی الارب ). شب نم . (منتخب اللغات ). فوق نم و کم از باران . (منتهی الارب ). مطر ضعیف . باران ضعیف . (منتخب اللغات ). باران نرم . (مهذب الاسماء). نرم...
-
طل
لغتنامه دهخدا
طل . [ طَل ل ] (ع مص ) دیرداشت وام . امروز و فردا کردن غریم خود را. (منتهی الارب ). || کمی شیر ناقة. (منتهی الارب ). کم شدن شیر ناقه . (منتخب اللغات ). || سخت راندن شتران را. (منتهی الارب ). || تر شدن زمین از شبنم . تر کردن شبنم زمین را. (منتخب اللغا...
-
طل
لغتنامه دهخدا
طل . [ طِل ل ] (ع اِ) حیه . (منتخب اللغات ). مار. (منتهی الارب ) (فهرست مخزن الادویه ).
-
طل
لغتنامه دهخدا
طل . [ طُل ل ] (ع اِ) گردن . || یک خوردنی از شیر. (منتهی الارب ). ج ، طلل . || شیر. (منتخب اللغات ). شیر. و منه یقال : ما بالناقة طل ؛ ای ما بها لبن ٌ. (مهذب الاسماء). || کمی شیر ناقه . (منتهی الارب ). || خون . (منتهی الارب )(منتخب اللغات ). || پیه ....
-
طل
فرهنگ فارسی معین
(طَ لّ) [ ع . ] (اِ.) باران ریز و نرم . ج . طلال .
-
طل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: طلّ] [قدیمی] tal[l] باران نرم و اندک با قطرههای ریز.
-
واژههای مشابه
-
طَلٌّ
فرهنگ واژگان قرآن
باران ملایم (کلمه طل به معناي باران است و فرقش با کلمه مطر اين است که مطر به معناي باران معمولي است ، و طل به معناي باراني خفيفتر از حد معمول و کماثرتر از آن است )
-
طل گرفتن
لغتنامه دهخدا
طل گرفتن . [ طُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) این کلمه از طلاطله ٔ عربی آید که بمعنی لهات یا سقوط لهات است و امروز سد کردن دانه یا خرده ای از طعام است قسمت زیرین سوراخ کودک را.
-
طل گیر
لغتنامه دهخدا
طل گیر. [ طُ ] (نف مرکب ) زنی که علاج کودک طُل گرفته کند.
-
طل عليه
دیکشنری عربی به فارسی
مسلط يا مشرف بودن بر , چشم پوشي کردن , چشم انداز
-
واژههای همآوا
-
تل
واژگان مترادف و متضاد
۱. پشته، تپه، رش، نجد ≠ هامون ۲. انبار، خرمن ۳. توده، انباشتگی ۴. امرد، مزلف