کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طفیل
/tofeyl/
معنی
۱. [مجاز] کسی یا چیزی که وجودش وابسته به وجود کس یا چیز دیگر است: ◻︎ سرخیل تویی و جمله خیلند / مقصود تویی همه طفیلند (نظامی۳: ۳۵۶).
۲. [قدیمی] کسی که ناخوانده همراه شخص مهمان به مهمانی میرود؛ مهمان ناخوانده. Δ در اصل، نام مردی از بنیامیه بوده که ناخوانده به مهمانیها میرفته است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. همراه
۲. انگل
۳. وابسته
۴. مهمان ناخوانده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. همراه ۲. انگل ۳. وابسته ۴. مهمان ناخوانده
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طَ ] (اِخ ) طفیل و شامة دو کوهند به ده فرسنگی مکه . عرام گوید طفیل کوهک بسیار سیاهی است در میان پشته ای از ریگ متصل به هرشی . اصمعی در کتاب الجزیرة و رخمة گوید: آبی است خاصة مر بنی دئل را در کوهکی بنام طفیل و شامة کوهک دیگری است نزدیک آن . (...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طَ] (ع اِ) آب مکدر باقی مانده ٔ در حوض . (منتهی الارب ).آب تیره و دُرد که در حوض بماند. (منتخب اللغات ).
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طِف ْ ی َ ] (ع اِ) نوزاده . || (اِخ ) نام مردی است . (منتهی الارب ).
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن ابی بن کعب انصاری . صحابی است .
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن حارث بن عبدالمطلب بن هاشم صحابی قرشی . شوی نخستین زینب بنت خزیمه است و زینب را پس از درگذشتن طفیل بقولی برادر او عبیده و بقولی عبدبن جحش بخواست و پس از وفات زوج ثانی دررمضان سال سوم هجرت وی به عقد رسول اکرم درآمد. طفیل غز...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن زلال کوفی . از اولاد عبداﷲبن غطفان بن سعد است و او را طفیل الاعراس و طفیل العرائس خواندندی بدانجهت که در طعام ولیمه ناخوانده آمدی . طفیلی ناخوانده به مهمانی آینده منسوب به وی است . نسب ذلک الفعل الی اول من فعله . (منتهی ا...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عامربن واثلة الکنانی . یکی از شجعان و از سرشناسان قوم خود بود. وی با پدر خویش و ابن الاشعث در شورش بر حجاج دست داشت و در واقعه ٔ یوم الزاویة کشته شد (82 هَ . ق .) و پدر وی او را به قصیدتی رثاء گفت که مطلعش این است : خلی ط...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عمروبن طریف بن العاص الدوسی الازدی ، ملقب به ذوالنور. صحابی و از اشرف عرب به جاهلیت و اسلام و مردی شاعر و غنی و مهماندار و مطاع قوم بود و به یمامة کشته شد (11 هَ . ق .). (الاعلام زرکلی ج 2 ص 448) (حبیب السیر ج 1 ص 156) (م...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن عوف غنوی ، ملقب به مجبر. از شعرای جاهلیت . اصمعی گوید: وی دروصف خیل قوی باشد. مرزبانی در الموشح گوید: خبر دادما را محمدبن الحسن بن درید و گفت آگاه ساخت ما را ابوحاتم و گفت حدیث کرد مرا اصمعی و گفت : طفیل الغنوی در برخی از...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) ابن مالک بن جعفربن کلاب بن ربیعةبن عامربن صعصعة. فارس قُرزُل . از مردان عرب و اسیرکننده ٔ معبدبن زرارة سید مضر در یوم رحرحان . او راست :قضینا الحزن من عَبس و کانت مَنیةُ مَعبد فینا هُزالا.رجوع به عقدالفرید ج 6 ص 8، 9 و ج 3 ص ...
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) رودباری است میان تهامة و یمن . (معجم البلدان ).
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (اِخ ) قلعتی است به وادی موسی نزدیک بیت المقدس . (معجم البلدان ).
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ ] (ع اِ مصغر) مصغر طِفل . رجوع به طِفل شود.
-
طفیل
لغتنامه دهخدا
طفیل . [ طُ ف َ / ف ِ ] (از ع ، ص ، اِ) شاید مخفف طفیلی باشد. رجوع به طفیلی شود که نام شخصی است از بنی امیه که در حالت عسرت و تنگدستی به شادیهای مردم بی طلب رفتی و او را طفیل العرایس گفتندی . فارسیان این لفظرا به دو معنی استعمال کنند، یکی مهمان ناخوا...