کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفوح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفوح
لغتنامه دهخدا
طفوح . [ طُ ] (ع مص ) طفح . (منتهی الارب ). لبالب و پر شدن ظرف . (منتخب اللغات ). پر شدن . (تاج المصادر). لبالب شدن خنور. پر و لبالب گردیدن آوند و پر کردن آن را (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
تفوه
واژگان مترادف و متضاد
۱. دهان گشودن ≠ لب فروبستن ۲. به زبان آوردن، به سخن آمدن، سخنگفتن، لب به سخن گشودن ≠ سکوت کردن، خاموش ماندن
-
تفوه
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ وُّ) [ ع . ] (مص ل .) سخن گفتن ، لب به سخن باز کردن .
-
تفوح
لغتنامه دهخدا
تفوح . [ ] (اِخ ) (درخت سیب ) اول ، مردی از نسل یهودا. اول تواریخ 2:43 دوم ،اسم دو شهر بود که یکی در دشت یهودا بطرف دریای روم واقع بود. صحیفه ٔ یوشع 15:34 و آن غیر از بیت تفوح می باشد که در نزدیکی حبرون واقع و دیگری متعلق به سبط افرائیم و در مرز و بو...
-
تفوه
لغتنامه دهخدا
تفوه . [ ت َ ف َوْ وُ ] (ع مص ) سخن گفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به دهانه ٔ جایی درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): فلما تفوه البقیع؛ یرید لما دخل فمه ...
-
تفوه
لغتنامه دهخدا
تفوه .[ ت ُ ] (ع مص ) تفه تفهاً و تفوهاً و تفاهة (از باب نصر و سمع). اندک و حقیر گشتن و لاغر شدن و کهنه گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تفه تفوهاً (از باب سمع). احمق گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنند...
-
تفوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafavvoh سخن گفتن؛ به سخن آمدن؛ حرف زدن؛ لب به سخن گشودن.
-
جستوجو در متن
-
لبالب
لغتنامه دهخدا
لبالب . [ ل َ ل َ ](ص مرکب ) لب بلب . لمالَم . مالامال . پر از مایعی تا لبه . پر تا لب چنانکه جامی . لب ریز. مملو. ممتلی . که تالب پر باشد چون پیمانه از شراب و حوض از آب و جز آن : بموسم گندم درو از آسمان باران آمد پانزده شبانه روز که حوضها لبالب شد. ...