کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفلة
لغتنامه دهخدا
طفلة. [ طَ ل َ ] (ع ص ) تأنیث طَفْل . (منتهی الارب ).
-
طفلة
لغتنامه دهخدا
طفلة. [ طِ ل َ ] (ع اِ) تأنیث طِفْل . دخترینه . ج ،طفالة. (مهذب الاسماء). صاحب آنندراج گوید: مذکر و مؤنث در طفل یکسان است و نزد بعضی طفلة مؤنث است .
-
واژههای مشابه
-
طفله
لغتنامه دهخدا
طفله . [ طَ ل َ ] (ع اِ) شاهترج . شاهتره . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویه ). به لغت اهل اندلس زیره ٔ صحرائی باشد و به عربی کمون البری خوانندش . (برهان ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تفلت
لغتنامه دهخدا
تفلت . [ ت َ ف َل ْ ل ُ ] (ع مص ) درگذشتن چیزی از کسی . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). || رهایی یافتن . (از اقرب الموارد) : و قَل من رأیناه تفلت منه . (ابن البیطار ج 1 ص 133). || پیکار نمودن با کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). |...
-
تفلة
لغتنامه دهخدا
تفلة. [ ت َ ف ِل َ ] (ع ص ) نعت مؤنث است : امراءة تفلة؛ زن بدبوی . از: تَفَل ، بمعنی بدبوی گردیدن . (از منتهی الارب ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) رجوع به تفل شود.
-
جستوجو در متن
-
طفل
لغتنامه دهخدا
طفل . [ طَ ] (ع ص ) نازک و نازپرورد از هر چیزی . ج ، طِفال ، طُفول . یقال : بنان طفل و جاریةٌ طفلة و انما جاز ان یوصف البنان و هو جمع بالطفل و هو واحد لان کل جمعلیس بینه و بین واحده الا الهاء فانه یذکر و یؤنث . (منتهی الارب ). نازک و تازه از هر چیزی...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ](اِخ ) بنت سعد القضاعیة. کان یهواها صخر الهذلی (و یکنی ام الحکیم ) فکانا یتواصلان برهة من دهرهما. ثم تزوجت و رحل بها زوجها الی قومه فقال فی ذلک ابوصخر:ألم ّ خیال طارق متأوب لام حکیم بعدما نمت موصب و قد دنت الجوزاء و هی کأنهاو مرزم...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن ابی محمد الیزیدی مکنی به ابوجعفر. حافظ ابوالقاسم بن عساکر در تاریخ دمشق گوید: احمدبن محمدبن یحیی بن المبارک بن المغیرة ابوجعفر العدوی النحوی که پدر وی معروف به یزیدیست از ندماء مأمون بود وبا وی به دمشق شد و از آنجا بغزای ...