کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طفال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [ طَف ْ فا ] (ع ص ) سمعانی آرد: این نسبت بر کسانی اطلاق شود که فروختن «طفل » را پیشه سازند و طفل نوعی گِل است که آن را میخورند. و در اصل لغت آن را «طفل سیاه » نامند، چه گِلی را که میخورند بعلت برشته کردن سیاه میشود و در کشور مصر فروشنده ٔ این ...
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [ طِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طَفْل . (منتهی الارب ).
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [ طُ ] (ع اِ) طَفال . گل و لای خشک . (منتهی الارب ). طین یابس . (فهرست مخزن الادویه ).گل خشک . (منتخب اللغات ).
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال . [طَف ْ فا ] (اِخ ) ابوالحسن محمدبن حسین بن احمدبن سری بن مقری بن طفال ، از مردم مصر. شیخی ثقه و صدوق بوده احادیث بسیار روایت کرده است . وی از ابوطاهر احمدبن عبداﷲبن نصر قاضی ذهلی و ابوالحسن بن جویه و ابومحمد حسن بن رسق عسکری که از اهالی مصر بو...
-
طفال
لغتنامه دهخدا
طفال .[ طَ ] (ع اِ) طُفال . گل و لای خشک . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
تفال
واژگان مترادف و متضاد
فال، مروا، شگون، بهفالنیک گرفتن، فالنیک زدن ≠ مرغوا، تطیر
-
تفأل
فرهنگ فارسی معین
(تَ فَ أُ) [ ع . ] 1 - (مص م .) فال زدن . 2 - (اِمص .) فال گویی ، فال اندازی . 3 - (اِ.) فال ، شگون . ج . تفألات .
-
تفال
فرهنگ فارسی معین
(تُ) (اِ.) آب دهن که از اثر مزة چیزی به هم رسد، تف .
-
تفعل
لغتنامه دهخدا
تفعل . [ ت َ ف َع ْ ع ُ ] (ع مص ) یکی از اوزان ابواب ثلاثی مزیدفیه و معنی آن بیشتر بر مطاوعت و قبول فعل است . و رجوع به نشوء اللغة ص 15 شود.
-
تفال
لغتنامه دهخدا
تفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafa''ol ۱. فال زدن.۲. فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن.
-
تفعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tafa''ol در صرف عربی، از ابواب ثلاثی مزیدٌفیه.
-
جستوجو در متن
-
طفل
لغتنامه دهخدا
طفل . [ طَ ] (ع ص ) نازک و نازپرورد از هر چیزی . ج ، طِفال ، طُفول . یقال : بنان طفل و جاریةٌ طفلة و انما جاز ان یوصف البنان و هو جمع بالطفل و هو واحد لان کل جمعلیس بینه و بین واحده الا الهاء فانه یذکر و یؤنث . (منتهی الارب ). نازک و تازه از هر چیزی...