کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طغیان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طغیان
/toqyān/
معنی
۱. از حد خود گذشتن؛ از اندازه تجاوز کردن.
۲. بالا آمدن آب دریا یا رودخانه.
۳. گردنکشی؛ گستاخی؛ نافرمانی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ انقیاد، فرمانبرداری
۲. انقلاب، بلوا، شورش
۳. نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن
برابر فارسی
خروش
فعل
بن گذشته: طغیان کرد
بن حال: طغیان کن
دیکشنری
rebellion, revolt, rising, uprising
-
جستوجوی دقیق
-
طغیان
واژگان مترادف و متضاد
۱. تمرد، خودسری، سرکشی، سرپیچی، عصیان، طغیانگری، گردنکشی، مخالفت، نافرمانی، یاغیگری ≠ انقیاد، فرمانبرداری ۲. انقلاب، بلوا، شورش ۳. نافرمانی کردن، از حد خود تجاوز کردن
-
طغیان
فرهنگ واژههای سره
خروش
-
طغیان
لغتنامه دهخدا
طغیان . [ طُغ ْ ] (ع مص ) درگذشتن از اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17)؛ [ ترسانیدن ما ] ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و عصیانی بزرگ و طغیان مجاوزةالحد با...
-
طغیان
فرهنگ فارسی معین
(طُ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - از حد خود گذشتن . 2 - نافرمانی کردن . 3 - بالا آمدن آب دریا. 4 - گستاخی کردن .
-
طغیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] toqyān ۱. از حد خود گذشتن؛ از اندازه تجاوز کردن.۲. بالا آمدن آب دریا یا رودخانه.۳. گردنکشی؛ گستاخی؛ نافرمانی.
-
طغیان
دیکشنری فارسی به عربی
اعصار دوار , انتفاضة , تغير , تفشي , تمرد , صورة
-
واژههای مشابه
-
flooding point/ flood point
نقطۀ طغیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] نقطۀ بیانگر شرایط طغیان بر روی نمودار مناطق ایمن عملیاتی (Area of satisfactory operation)
-
طغیان کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرکشی کردن، عصیان ورزیدن، گردنکشی کردن، نافرمانی کردن، یاغی شدن، طاغی شدن، شورش کردن ۲. بالا آمدن (سطح آب رودخانه)، سرریز کردن
-
طغیان کردن
لغتنامه دهخدا
طغیان کردن . [طُغ ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) موج زدن آب . جوشش سیل و دریا و جز آن . || نافرمانی کردن : حرف زهرش گفته ام شکّر لبم را میگزددرد طغیان میکند گر نام افیون میبرم .ظهوری (از آنندراج ).
-
flooding velocity/ flood velocity
سرعت طغیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] سرعتی از بخار در برج که به طغیان منجر میشود
-
preflooding/ pre-flood
پیشطغیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] رسیدن یا رساندن به شرایط نزدیک به طغیان
-
flooding capacity/ flood capacity
ظرفیت طغیان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] ظرفیت عبوردهی بخار در یک برج متناظر با طغیان
-
flooding 3
طغیان 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی شیمی] شرایطی در یک وسیلۀ ناهمسوی بـخـار ـ مـایع، مانند برج تقطیر، که در آن آهنگ صعود بخار بهاندازهای زیاد باشد که مانع از جریان روبهپایین مایع شود و درنتیجه انباشتگی مایع رخ دهد
-
insurgency
طغیان 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] جنبشی سازمانیافته با هدف سرنگون ساختن حکومت قانونی ازطریق جنگ مسلحانه