کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طغیا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طغیا
لغتنامه دهخدا
طغیا. [ طَغ ْ / طُغ ْ ] (ع اِ) گاو ریزه . || عَلَم است مر گاو دشتی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تقیا
لغتنامه دهخدا
تقیا. [ ت َ ] (اِخ ) از شعرا و علمای ایران و از اهالی شوشتر است و به هندوستان رفت و مورد توجه اکبرشاه قرار گرفت و در دوره ٔ حکومت جهانگیر شاه بمسند صدارت رسید و بسال 1020 هَ . ق . درگذشت . این بیت از اوست :من بنده ٔ این رسم که در چارسوی عشق با هرکه ن...
-
جستوجو در متن
-
گاوریزه
لغتنامه دهخدا
گاوریزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) گاوخرد: طغیا؛ گاوریزه . (منتهی الارب ). طُغیا علم لبقرةالوحش و قیل للصغیر من بقرالوحش . (اقرب الموارد).
-
طغ
لغتنامه دهخدا
طغ. [ طَغ غ ] (ع اِ) گاو نر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طُغیا. (منتهی الارب ). به عربی اسم ثور است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
گاو دشتی
لغتنامه دهخدا
گاو دشتی . [ وِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گاو برّی . بقرالوحش . اسفع. نعجةالرمل . ذب ّ. ذب ّالریاد. اَذَب ّ. شبب . شاة؛ گاونر دشتی . طغیا؛ علم است مر گاو دشتی را. فرقد؛ بچه ٔگاو دشتی است ، گوذر، جوذر؛ گاوساله ٔ دشتی . (منتهی الارب ). مهاة؛ ماده گا...
-
طغیان
لغتنامه دهخدا
طغیان . [ طُغ ْ ] (ع مص ) درگذشتن از اندازه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). از حد درگذشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ) : فمایزیدهم الا طغیاناً کبیراً. (قرآن 60/17)؛ [ ترسانیدن ما ] ایشان را نمیفزاید مگر طغیانی و عصیانی بزرگ و طغیان مجاوزةالحد با...
-
غیطلة
لغتنامه دهخدا
غیطلة. [ غ َ طَ ل َ ] (ع مص ) تجارت گاو کردن گرفتن . (منتهی الارب ذیل غطیل ). به تجارت گاو پرداختن . غیطل الرجل ؛ جعل تجارته فی البقر. (از اقرب الموارد). در منتهی الارب چنانکه اشاره شد به این معنی و معنی قبلی و بعدی غطیله بتقدیم طاءبر یاء آمده و صاحب...
-
گاو
لغتنامه دهخدا
گاو. (اِ) ایرانی باستان : گاو ، پهلوی : گاو ، کردی : گا . افغانی : گوا . اُسِّتی : یگ ، قوگ (گاو ماده ). بلوچی : گک گکس (گاو، گاو ماده ، گاو نر). وخی : گیو ، گو . سریکلی : ژَئو .شغنی : ژائو . سنگلچی و منجی . گائو. یغنوبی ، گوا . (اساس اشتقاق اللغة ص ...