کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعنه زننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کبح
دیکشنری عربی به فارسی
گزنده , زننده , تند , تيز , طعنه اميز
-
طاعن
فرهنگ فارسی معین
(عِ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - نیزه زننده . 2 - طعنه - زننده ، عیب جویی کننده .
-
ملحادة
لغتنامه دهخدا
ملحادة. [ م ِ دَ ] (ع ص ) طعنه زننده در دین ، صیغه ٔ مبالغه است . (از اقرب الموارد).
-
متهزی
لغتنامه دهخدا
متهزی ٔ. [ م ُ ت َ هََ زْ زِءْ ] (ع ص ) فسوس کننده و استهزأکننده و طعنه زننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تهزؤ شود.
-
مدغدغ
لغتنامه دهخدا
مدغدغ . [ م ُ دَ دِ ] (ع ص ) طعن کننده . (آنندراج ). در عرض کسی طعنه زننده . (از متن اللغة). نعت فاعلی است از دغدغة. رجوع به دغدغة شود.
-
ملدغ
لغتنامه دهخدا
ملدغ . [ م ِ دَ ] (ع ص ) طعنه زننده مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنکه با سخن خود دیگران را نیش زند. (از اقرب الموارد).
-
مندغ
لغتنامه دهخدا
مندغ . [ م ِ دَ ] (ع ص ) آنکه او را در خستن به سخن عادت باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). طعنه زننده به نیزه و سخن . (از اقرب الموارد).
-
نزاک
لغتنامه دهخدا
نزاک . [ ن َزْ زا ] (ع ص ) عَیّاب . بسیار عیب کننده . (از اقرب الموارد) (از المنجد). مرد سخت عیب کننده ٔ مردمان . (ناظم الاطباء). عیب کننده . طعنه زننده . (فرهنگ خطی ). نُزَک . (المنجد).
-
طعان
لغتنامه دهخدا
طعان . [ طَع ْ عا ] (ع ص ) بسیار نیزه زننده . || بسیار طعن کننده و عیبجوی مردم را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و منه الحدیث : لایکون المؤمن طعاناً؛ ای فی اعراض الناس . (منتهی الارب ). بسیار طعنه زن . رجل ٌ طعان ٌ؛ آنکه مردمان را بد گوید. (مهذب الاسما...
-
صاحب سنگ
لغتنامه دهخدا
صاحب سنگ . [ ح ِ س َ ] (ص مرکب ) کنایه از مردم باوقار و صاحب قدر و تمکین باشد. (برهان ) : چو صاحب سنگ دید آن نقش ارژنگ فروماند از سخن چون نقش بر سنگ . نظامی .|| کنایه از غیبت کننده و طعنه زننده هم هست . (برهان قاطع).
-
مستهزی
لغتنامه دهخدا
مستهزی ٔ. [ م ُ ت َ زِءْ ] (ع ص ) فسوس کننده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مسخره کننده . (از اقرب الموارد). آنکه استهزاء کند. آنکه ریشخند کند. فسوسکار. فسوسی . افسوسی . طعنه زننده . و رجوع به استهزاء شود : هر چه گوئی باز گوید که همان می کند افسوس چ...
-
نیشدار
لغتنامه دهخدا
نیشدار. (نف مرکب ) صاحب نیش . دارنده ٔ نیش . آنکه نیش دارد چون عقرب و مانند آن . (یادداشت مؤلف ). گزنده . نیش زن : بیندیش از آن پشّه ٔ نیشدارکه نمرود را گفت سر پیش دار. نظامی .|| ذوناب . آنکه نیش دارد. (فرهنگ فارسی معین ). حیوان درنده . || آزارنده ....
-
سنگ زن
لغتنامه دهخدا
سنگ زن . [ س َ زَ ] (نف مرکب ) ترازوی کم وزن . (غیاث ) (برهان ). ترازویی که یکسر آن کم وزن باشد. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). پله سبک از ترازو و وزنه . (ناظم الاطباء) : تو طعنه زنی و ما همه کوه تو سنگزنی و ما همه طشت . خاقانی .زنان را ترازو...
-
موقدة
لغتنامه دهخدا
موقدة. [ ق َ دَ ] (ع ص ) موقده . نار موقدة؛ آتش افروخته شده . (ناظم الاطباء). آتش افروخته . (مهذب الاسماء). آتش فروزان . (یادداشت مؤلف ) : ویل لکل همزة لمزة. الذی جمع مالاً و عدده ... ناراﷲ الموقدة. التی تطلع علی الافئدة. (قرآن 1/104-7)؛ وای بر هر غ...
-
طاعن
لغتنامه دهخدا
طاعن . [ ع ِ ] (ع ص ) نیزه زننده . || طعنه زننده . (کنز اللغات ) (غیاث اللغات ) : طاعن و بدگوی اندر سخنش بی سخنندور چه باشد سخن طاعن و بدگوی ذمیم . فرخی .اگر طاعنی یا حاسدی گوید که اصل بزرگان این خاندان بزرگ از کودکی آمده است خامل ذکر، جواب وی این اس...