کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طعن
/ta'n/
معنی
۱. = طعنه
۲. [قدیمی] نیزه زدن.
〈 طعن کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سرزنش کردن؛ عیب کردن؛ ملامت کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. زخمزبان، سرزنش، طعنه، عیبجویی، کنایه، گوشه، ملامت
۲. عیب گفتن، سرزنش کردن، کنایه زدن
۳. نیزه زدن
۴. نیزهزنی
فعل
بن گذشته: طعن زد
بن حال: طعن زن
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طعن
واژگان مترادف و متضاد
۱. زخمزبان، سرزنش، طعنه، عیبجویی، کنایه، گوشه، ملامت ۲. عیب گفتن، سرزنش کردن، کنایه زدن ۳. نیزه زدن ۴. نیزهزنی
-
طعن
لغتنامه دهخدا
طعن . [ طَ ] (ع مص ) زدن به نیزه کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). لَزّ. (منتهی الارب ). نیزه زدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 67). خستن . (دهار) : تو حمله آری چون آب و آتش از چپ و راست به ضرب و طعن برآری دمار از آتش و آب .مسعودسعد. || کلان سال گردیدن...
-
طعن
لغتنامه دهخدا
طعن . [ طُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ طعین ، به معنی طاعون زده .
-
طعن
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - نیزه زدن . 2 - سرزنش کردن . 3 - کنایه زدن .
-
طعن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'n ۱. = طعنه۲. [قدیمی] نیزه زدن.〈 طعن کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سرزنش کردن؛ عیب کردن؛ ملامت کردن.
-
طعن
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة
-
واژههای مشابه
-
طعن کردن
واژگان مترادف و متضاد
سرزنش کردن، عیب کردن، شماتت کردن، بد گفتن، ملامت کردن ≠ ستایش کردن، ستودن
-
طعن زدن
لغتنامه دهخدا
طعن زدن . [ طَ زَ دَ ] (مص مرکب ) سرزنش کردن . نکوهش کردن : زده کنگرش طعنها بر فلک رسیده سر تیغ او بر ملک . فردوسی .در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و میلی کشد... بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند. (تاری...
-
طعن کردن
لغتنامه دهخدا
طعن کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عیب کردن . سرزنش کردن . ملامت کردن . جرح . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). اغتماز. اغماز. لدغ . تلداغ . کرظ. (منتهی الارب ). و رجوع به مجموعه ٔ مترادفات ص 236 شود : سلطان محمود گفت : مذهب راست ازآن ِ امام ابوحنیفه...
-
طعن آمیز
لغتنامه دهخدا
طعن آمیز. [ طَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به سرزنش .
-
طعن زدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) 1 - سرزنش کردن . 2 - به سخن کنایه کسی را رنجاندن .
-
طعن آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] ta'n[']āmiz ویژگی آنچه آمیخته به طعن و سرزنش است.
-
طعن و دق
لغتنامه دهخدا
طعن و دق . [ طَ ن ُ دَق ق / دَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به طعن و رجوع به دق شود : کی زنم بر آلت حق طعن و دق .مولوی .
-
طعن و طنز
لغتنامه دهخدا
طعن و طنز. [ طَ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . رجوع به طعن و رجوع به طنز شود.