کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعمه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
طعمه یا چیز جالبی که سبب عطف توجه دیگری شود
دیکشنری فارسی به عربی
سحر
-
جستوجو در متن
-
prey
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طعمه، شکار، قربانی، صید، دستخوش، نخجیر، صید کردن، دستخوش ساختن، طعمه کردن
-
preyed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوراکی، صید کردن، دستخوش ساختن، طعمه کردن
-
put-upon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قرار دادن بر، تحمیل کردن بر، استفاده کردن از، سود بردن از، طعمه قرار دادن
-
luring
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جذب کردن، بوسیله تطمیع بدام انداختن، فریفتن، اغوا کردن، بطمع طعمه یا سودی گرفتار کردن
-
bait
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طعمه، دانه، چینه، مایه تطمیع، دانهء دام، غضب، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
-
lured
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جذاب، بوسیله تطمیع بدام انداختن، فریفتن، اغوا کردن، بطمع طعمه یا سودی گرفتار کردن
-
hank
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هانک، کلافه، کلاف، قلاب، حلقه، قرقره، ماسوره، طعمه شکار، کلاف کردن
-
Hanks
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هانک، کلافه، کلاف، قلاب، حلقه، قرقره، ماسوره، طعمه شکار، کلاف کردن
-
baited
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بیداری، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
-
baiting
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیر دادن، طعمه کردن، طعمهدادن، طعمهرابه قلاب ماهیگیری بستن، خوراک دادن
-
طعم
دیکشنری عربی به فارسی
طعمه دادن , خوراک دادن , طعمه رابه قلا ب ماهيگيري بستن , دانه , چينه , مايه تطميع , دانه ء دام , مزه , رغبت , ميل , خوشمزه کردن
-
feed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوراک، علوفه، خورد، خورش، غذا دادن، خوراندن، خوردن، چراندن، خوراک دادن، تغذیه کردن، جلو بردن، سیر کردن، پروردن، قورت دادن، طعمه کردن، خواربار تامین کردن
-
feeds
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تغذیه می کند، خوراک، علوفه، خورد، خورش، غذا دادن، خوراندن، خوردن، چراندن، خوراک دادن، تغذیه کردن، جلو بردن، سیر کردن، پروردن، قورت دادن، طعمه کردن، خواربار تامین کردن
-
flurries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طعمه ها، تپش، سراسیمگی، طوفان ناگهانی، باریدن ناگهانی، باد ناگهانی، عصبانی کردن، اشفتن