کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طعمه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طعمه کردن
لغتنامه دهخدا
طعمه کردن . [ طُ م َ / م ِ ک َ دَ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . قوت ساختن : همای کُش تر از این کرکسان جیفه نهادندیده ام که ز عنقا کنند طعمه عقاب . خاقانی .مست مکن عقل ادب ساز راطعمه ٔ گنجشک مکن باز را.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
طعمة
لغتنامه دهخدا
طعمة. [ طَ م َ ] (ع مص ) یک بار چشیدن . (منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ).
-
طعمة
لغتنامه دهخدا
طعمة. [ طِ م َ ] (ع اِ) روش خوردن .یقال : فلان حسن الطعمة؛ ای حسن السیرة فی الاکل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روش و سیرت در خوردن : ز جغد و بوم به دیدار شوم تر صد ره ولی به طعمه و خیتال جخج گوی همای . سوزنی .|| حرص در خوردن . (منتخب اللغات ).
-
طعمة
لغتنامه دهخدا
طعمة. [ طُ م َ ] (ع اِ) طعمه . خورش . یقال : جعلت ضیعتی طعمة له . ج ، طُعَم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خوراک . طُعم . غذا. خوردنی . || روزی . (زمخشری ) (غیاث اللغات ) : ملکان مرغ شکارندو فلک باز سپیدتا جهان بود و بوَد مرغ بوَد طعمه ٔ باز. فرخی .این...
-
طَعْمُهُ
فرهنگ واژگان قرآن
طعمش - مزه اش
-
طعمه دادن
واژگان مترادف و متضاد
طعام دادن، خوراک دادن، غذا دادن
-
طعمه دادن
لغتنامه دهخدا
طعمه دادن . [ طُ م َ /م ِ دَ ] (مص مرکب ) غذا دادن . قوت دادن : از آتش طعمه خواهم داد دل راچو دل خرسند شد گو خاک خور تن . خاقانی .ناگزیر است مرا طعمه ٔ موران دادن گر نه موران به سر کان شدنم نگذارند. خاقانی .آسمان هر دم کشد و آنگه دهدکشتگان را طعمه ٔ ...
-
طعمه ساختن
لغتنامه دهخدا
طعمه ساختن . [ طُ م َ / م ِ ت َ ] (مص مرکب ) غذا قرار دادن . خوردن : آنکس که طعمه سازد سی سال خون مردم نه آخرش به طاعون صورت شود مبتر. خاقانی .چون شرر شد قوی همه عالم طعمه سازد چه حاجت تبر است . خاقانی .من نی خشکم وگرچه طعمه ٔ آتش نی است طعمه ٔ این خ...
-
طعمه خور
لغتنامه دهخدا
طعمه خور. [ طُ م َ / م ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) خورنده ٔ طعمه . آنکه قوت خورد : کرکس و شیر فلک طعمه خوران در مصاف ماهی و گاو زمین لرزه کنان زیر بار.خاقانی .
-
baitware
طعمهافزار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزاری بسیار ناقص که بهرایگان در دسترس عموم قرار میگیرد تا آنها را فریبکارانه جذب محصولات نرمافزاری تجارتی کند
-
طعمه شکار
دیکشنری فارسی به عربی
خصلة
-
طعمه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
طعم
-
طعمه شکاری
دیکشنری فارسی به عربی
غراب
-
دانه و طعمه
فرهنگ گنجواژه
تله.