کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طشت دار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طشت دار
معنی
(طَ) (ص فا.) = طشت دارنده : 1 - خادمی که جهت شستن دست ها آب می ریزد. 2 - نگهبان و متصدی طشت خانه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طشت دار
فرهنگ فارسی معین
(طَ) (ص فا.) = طشت دارنده : 1 - خادمی که جهت شستن دست ها آب می ریزد. 2 - نگهبان و متصدی طشت خانه .
-
واژههای مشابه
-
کبود طشت
لغتنامه دهخدا
کبود طشت . [ ک َ طَ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. || کنایه از آسمان است . (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ). کنایه از آسمان باشد. (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به کبود طست و کبود تشت شود.
-
نگون طشت
لغتنامه دهخدا
نگون طشت . [ ن ِ طَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان قاطع) (آنندراج ). نگون تشت .
-
طشت زر
لغتنامه دهخدا
طشت زر. [ طَ ت ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف است که طشت طلا و لگن طلا باشد. (برهان ) (آنندراج ). || کنایه از آفتاب عالمتاب هم هست . (برهان ) (رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). || جام طلا را نیز گویند. (برهان ) (آنندراج ).
-
طشت نگون
لغتنامه دهخدا
طشت نگون . [ طَ ت ِ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ).
-
نگون طشت
فرهنگ فارسی معین
( ~. طَ) (ص مر.) (کن .) آسمان .
-
پیروزه طشت
لغتنامه دهخدا
پیروزه طشت . [ زَ / زِ طَ ] (اِ مرکب ) طشتی از فیروزه . تشت فیروزه . || مجازاً، آسمان : مرا دل چون تنور آهنین شداز آن طوفان همی بارم بدامن درین پیروزه طشت از خون چشمم همه آفاق شد بیجاده معدن اگر نه سرنگونسارستی این طشت لبالب بودی از خون دل من .خاقانی...
-
سبز طشت
لغتنامه دهخدا
سبز طشت . [ س َ طَ ] (ص مرکب ) بمعنی سبزخوان است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ) : زاده ٔ خاطر بیار کز دل شب زاد صبح کرد در این سبز طشت خایه ٔ زرین غراب . خاقانی .چندین هزار جرعه که این سبز طشت راست نوشیم چون شویم بمهمان صبحگاه . خاقانی ....
-
فیروزه طشت
لغتنامه دهخدا
فیروزه طشت . [ زَ / زِ طَ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان . (برهان ). پیروزه طشت . (فرهنگ فارسی معین ) : در این فیروزه طشت از خون چشمم همه آفاق شد بیجاده معدن . خاقانی .|| (اِخ ) بنات النعش را نیز گفته اند، و آن هفت ستاره باشد در آسمان بشکل چوگان ، و از ...
-
طشت و خایه
لغتنامه دهخدا
طشت و خایه . [ طَ ت ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نوعی از بازی دادن مردم باشد و آن چنان است که درون تخم مرغی را خالی کنند و از شبنم پر سازند و طشتی را درآفتاب گذارند و تخم مرغ را در طشت نهند، چون طشت گرم شود تخم مرغ به اصول راه بالا به رقص در...
-
طشت و سبو
لغتنامه دهخدا
طشت و سبو. [ طَ ت ُ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پنگان . گری . گریال .
-
طشت و طبق چیدن
لغتنامه دهخدا
طشت و طبق چیدن . [ طَ ت ُ طَ ب َ دَ ] (مص مرکب ) از فعلهای اتباعی است . تهیه و تدارک دیدن .
-
طشت و طبق
لغتنامه دهخدا
طشت و طبق . [ طَ ت ُ طَ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع : طشت و طبقی نچیده ایم .
-
طشت و لگن
فرهنگ گنجواژه
ظروف آب.