کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طسوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طسوج
/tasuj/
معنی
= تسو
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طسوج
لغتنامه دهخدا
طسوج . [ طَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چرام بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان در 33هزارگزی جنوب خاوری چرام مرکز دهستان در 34هزارگزی شمال خاوری شوسه ٔ آرو به بهبهان . کوهستانی و سردسیر و مالاریائی با 90 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات و لبن...
-
طسوج
لغتنامه دهخدا
طسوج . [ طَس ْ سو ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ دشتی ، در جنوب شرقی دهدشت ، طول 54 و عرض 15 کیلومتر، حد شمالی فراشبند، حد جنوبی سناوشنبد، حد شرقی محال چهارگانه ،حد غربی بلوک ، هوای آن گرم و اراضی آن بی آب و بیحاصل . مرکز و ناحیه ٔ آن تنگ باغ . (جغرافیای...
-
طسوج
لغتنامه دهخدا
طسوج . [ طَس ْ سو ] (اِخ ) در ساحل شمالی دریاچه ٔ ارومیه قصبه ای است بر دو مرحله ٔ تبریز بجانب غربی و درشمالی بحیره ٔ چیچست افتاده است ، باغستان بسیار داردو میوه هاش بسیار و نیکو بود، هواش از تبریز گرمتر است و بجهت قرب بحیره ٔ چیچست به عفونت مائل و آ...
-
طسوج
لغتنامه دهخدا
طسوج . [ طَس ْ سو ] (اِخ ) مرکز بلوک انزاب مرند.
-
طسوج
لغتنامه دهخدا
طسوج . [ طَس ْ سو ] (معرب ، اِ) مأخوذ از تسوی فارسی . معرب است . کرانه . || ناحیه . || چهاریک دانگ که دو حبه باشد. ج ، طساسیج .(منتهی الارب ) (آنندراج ). تسو، یعنی چهار جو. (دهار). سه ثمن مثقال . (مفاتیح خوارزمی ). تسوی . (زمخشری ). مقدار دو جو میان...
-
طسوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تسو] [قدیمی] tasuj = تسو
-
واژههای مشابه
-
وازین طسوج
لغتنامه دهخدا
وازین طسوج . [ طَ ] (اِخ ) (به تشدید سین در عربی و تخفیف آن در فارسی ) ناحیه ای است از نواحی جهرود قم که خودشامل این نواحی است : خورجه ، وارود، جویکان ، جرودان ،شهراب ، جونک ، سکدز، واجان ، جرکان ، راجان ، نصرآباد، جعفرآباد، موسی آباد، عامرآباد. (تار...
-
واژههای همآوا
-
تسوج
لغتنامه دهخدا
تسوج . [ ت َ ] (اِ) اصل آن تسو و فارسی است که تعریب شده و جیم به آخر آن الحاق گشته ، و معنی آن نیم دانگ است . (لسان العجم شعوری ج 1 ورق 273 ب ) : چو دیناریست شش دانگ ای برادرو دانگی چارتسو جست اشهر. شمس فخری (از شعوری ایضاً).و رجوع به تسو و طسوج شود...
-
تسوج
لغتنامه دهخدا
تسوج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کوار در بخش سروستان شهرستان شیراز است که در 95 هزارگزی باختر سروستان و 4 هزارگزی شوسه ٔ شیراز به فیروزآباد واقع است ، جلگه ای معتدل است و 948 تن سکنه دارد آب آن از رودخانه ٔ قره آغاج ، و محصول آنجاغله و چغندر و صیف...
-
تسوج
لغتنامه دهخدا
تسوج . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش شبستر شهرستان تبریز است که در شمال باختری بخش و ساحل دریاچه ٔ ارومیه واقع است . از شمال به شهرستان مرند و از جنوب به دریاچه ٔ ارومیه و از خاور به دهستان شرفخانه و از باختر به ولایان محدود است . قرا...
-
تسوج
لغتنامه دهخدا
تسوج . [ ت َ ] (اِخ )قصبه ای از دهستان تسوج در بخش شبستر شهرستان تبریز است که در 33 هزارگزی شمال باختری شبستر در مسیر شوسه ٔ صوفیان به شاهپور قرار دارد. جلگه ای معتدل است و 4300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غله و حبوبات است شغل مردم زراعت...
-
جستوجو در متن
-
جزمة
لغتنامه دهخدا
جزمة. [ ] (اِخ ) از طسوج ساوه طسوج جبل . (تاریخ قم ص 118).