کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طساس
لغتنامه دهخدا
طساس . [ طِ ] (ع اِ) ج ِ طَس ّ و طَسّة و طِسّة و طَسْت .
-
تست
لغتنامه دهخدا
تست . [ ت َ ] (اِ) پیاله و مشربه . (ناظم الاطباء). شاید مصحف طست باشد.
-
طسة
لغتنامه دهخدا
طسة. [ طَس ْ س َ / طِس ْ س َ ] (معرب ، اِ) تشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). طَس ّ. طَسْت . طشت .
-
ره
لغتنامه دهخدا
ره . [ رَه ه ] (ع ص ) طست ره ؛ طشت فراخ نزدیک تک . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اطساس
لغتنامه دهخدا
اطساس . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَس ّ. (از اقرب الموارد). رجوع به طَس ّ و طَست و طشت شود.
-
طستی
لغتنامه دهخدا
طستی . [ طَ تی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به طست و کسانی را بدین نسبت خوانند که به شغل تشت سازی یا تشتگری معروف بوده اند. (سمعانی ).
-
کبود تشت
لغتنامه دهخدا
کبود تشت . [ ک َ ت َ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. تشت نیلی . || کنایه از فلک و چرخ و آسمان است . کبودطست . کبود طشت . رجوع به کبود طست و کبود طشت شود.
-
کبود طشت
لغتنامه دهخدا
کبود طشت . [ ک َ طَ ] (اِ مرکب ) تشت کبود. || کنایه از آسمان است . (ناظم الاطباء) (مجموعه ٔ مترادفات ). کنایه از آسمان باشد. (آنندراج ) (از برهان ). رجوع به کبود طست و کبود تشت شود.
-
لصت
لغتنامه دهخدا
لصت . [ ل َ / ل ِ / ل ُ ] (ع ص ، اِ) دُزد. ج ، لصوت (قیل هی لغة للطی و التاء منه مبدلة من صاد کما یقولون للطس ، طست ). (منتهی الارب ).
-
انقی
لغتنامه دهخدا
انقی . [ اَ قا ] (ع ص ) رجل انقی ؛ مرد باریک بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || دقیق القصب . (از اقرب الموارد). آنکه استخوان قصب باریک دارد. (یادداشت مؤلف ). || (ن تف ) نفی تر. (از اقرب الموارد). پاکیزه تر. پاک تر.- امثال : انقی من الدمعة . ا...
-
تور
لغتنامه دهخدا
تور. [ ت َ ] (ع مص ) جاری و روان شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) میانجی میان قوم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). پیام آورنده ٔ میان دلدادگان . (از اقرب الموارد). رجوع به تورة شود. || (اِ) ظرفی است...
-
تشت
لغتنامه دهخدا
تشت . [ ت َ ] (اِ) آوند معروف و طشت معرب آن است . (غیاث اللغات ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). معروف ، طشت و تست معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). ظرف فلزی بزرگ و پهن که گودیش کمتر از لگن است و به تازی طشت گویند و نیز لگن و طبق و خوان را گویند. (ناظم الاطباء...
-
طشت
لغتنامه دهخدا
طشت . [ طَ ] (معرب ، اِ) لغتی است در طست . (اقرب الموارد). ابوعبیده گوید: فارسی است . ثعالبی گفته که فارسی و معرب است ، معرب تشت معروف . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). لگن . (دهار). لقن . (دهار). مُعرب است . لگن . (اقرب الموارد). ابوالایس . ابوکامل . (ال...
-
س
لغتنامه دهخدا
س . (حرف ) صورت حرف پانزدهم است از حروف الفبای فارسی پس از «ژ» و پیش از «ش »، و حرف دوازدهم از الفبای عرب پس از «ز» و پیش از «ش »، و حرف پانزدهم از الفبای ابجدی پس از «ن » و پیش از «ع ». و نام آن سین است و آن را سین مهمله نامند. و بحساب جُمّل آن را ش...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...