کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرید
/tarid/
معنی
۱. مطرود؛ راندهشده.
۲. کلامی که شنونده از شنیدن آن هیبتی در دلش بیفتد و از پیش حریف بگریزد؛ رجز.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرید
فرهنگ فارسی معین
(طَ) [ ع . ] 1 - (ص .) مطرود، رانده شده . 2 - (اِ.) سخنی که شنونده از شنیدن آن بترسد و بگریزد.
-
طرید
لغتنامه دهخدا
طرید. [ طَ ] (اِخ ) (... رسول اﷲ) لقب حکم بن ابی العاص است . رجوع به حکم بن ابی العاص و عقدالفرید ج 2ص 169، 223، 224 و ج 4 ص 116 و ج 5 ص 40، 63 شود.
-
طرید
لغتنامه دهخدا
طرید. [ طَ ] (ع ص ، اِ) رانده شده . نفی و دور کرده شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شرید. رانده . مطرود. اخراج بلدشده . || تنه ٔ درخت کج شده ٔ بی شاخ و برگ مانده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || روز دراز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). الطرید من الایام ؛ ...
-
طرید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] tarid ۱. مطرود؛ راندهشده.۲. کلامی که شنونده از شنیدن آن هیبتی در دلش بیفتد و از پیش حریف بگریزد؛ رجز.
-
واژههای همآوا
-
ترید
لغتنامه دهخدا
ترید. [ ت َ ] (اِخ ) صاحب تاج العروس آرد: در نسخ چنین است و اکثر لغویان آنرا فروگذاشته اندو آنچه را که شیخ ما بنقل از صاحب قاموس تصحیح کرده این است که کلمه ٔ تَرمُد و آن جایگاهی است در دیار بنی اسد... و من میگویم این کلمه در اللسان و نهایه در ثرمد ضب...
-
ترید
لغتنامه دهخدا
ترید. [ ت َ / ت ُ ] (اِ) تریت است که ریزه کردن نان باشد در شیر و دوغ و غیره . و آن را به عربی ثرید گویند با تای مثلثه . (برهان ). تریت . (ناظم الاطباء) : هاشم عمرو نام داشت و عبدمناف او را از همه دوستتر داشتی و هاشم او را از پس پدر نام کرد که رسم تری...
-
ترید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) terid = تریت
-
ترید
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: telik طاری: tilita طامه ای: tilik طرقی: tilik کشه ای: tilit نطنزی: tilik
-
جستوجو در متن
-
تُرید و نَورد
لهجه و گویش بختیاری
toreyd-o-navard طُرید و نبرد، رجزخوانى، درشتگویى.
-
طریدان
لغتنامه دهخدا
طریدان . [ طَ ] (ع اِ) تثنیه ٔ طرید. شب و روز. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
دورکرده
لغتنامه دهخدا
دورکرده . [ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دفعکرده و روانه کرده و رانده . (ناظم الاطباء). مقصی . منأت . طرید. مطرود. (منتهی الارب ).
-
رانده شده
لغتنامه دهخدا
رانده شده . [ دَ / دِ ش ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نعت مفعولی از رانده شدن . بیرون کرده شده . اخراج شده . تبعیدشده . طردشده . نفی شده . طرید. لعین . مطرود. (منتهی الارب ). رجوع به راندن شود.
-
شرید
لغتنامه دهخدا
شرید. [ ش َ ] (ع ص ) رانده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). طرید. رانده . (یادداشت مؤلف ). || جدا و متفرق . (ناظم الاطباء). رمانیده . (یادداشت مؤلف ). || عازم . (ناظم الاطباء).