کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرنب
/toromb/
معنی
= طاق١ 〈 طاقوطرم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرنب
فرهنگ فارسی معین
(طُ رُ) (اِ.) خودنمایی .
-
طرنب
لغتنامه دهخدا
طرنب . [ طُ رُمْب ْ ] (اِ) بمعنی خودنمائی است و آن را طاق و طرنب نیز گویند، طمطراق هم به همین معنی است . وقتی در عالم صحبت گفته ام : ای احمق تا به چندت این طاق و طرنب چون دیو همی غریو و چون رعد غرنب داری شکمی زیاده پر همچون خنب گاوی به صفت ولی نداری ...
-
طرنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) ‹ترنب، طرم› [قدیمی] toromb = طاق١ 〈 طاقوطرم
-
واژههای مشابه
-
طاق و طرنب
لغتنامه دهخدا
طاق و طرنب . [ ق ُ طُ رُمْب ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طاق و ترم . طاق و ترنب . طاق و طرم . طاق و طارم . از لغات مترادفه است ، به معنی کرّ و فر و طمطراق و خودنمائی باشد. (برهان ). فر و شکوه : آمد ز پی عروس خواهی با طاق و طرنب پادشاهی . نظامی .ما ببوش ...
-
طاق و طرنب
فرهنگ گنجواژه
شکوه و جلال، نوعی از معماری سنتی و مقرنس کاری.
-
طاق و طُرُنب
فرهنگ گنجواژه
طاق و ترنب.
-
جستوجو در متن
-
طاق و طارم
فرهنگ فارسی معین
(قُ رُ) (اِمر.) = طاق و طرنب . طاق و ترنب . طاق و ترم : کروفر، طمطراق ، فر و شکوه .
-
طاق و طرم
لغتنامه دهخدا
طاق و طرم . [ ق ُ طُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به طاق و طرنب شود : از پی طاق و طرم خواری کشیدبر امید عزّ در این خواری خوشید.مولوی .
-
طاق و طارم
لغتنامه دهخدا
طاق و طارم . [ ق ُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است : نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب مرا ببر مردی بر که مرا بمن نماید که دلم از طاق و طارم تنگ آمده است . (تذکرةالاولیاء ج 1 ص 277). رجوع به طاق و طرن...
-
بوش
لغتنامه دهخدا
بوش . [ ب َ / بُو ] (اِ) کرو فر و خودنمایی . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : گر زیادت میشود زین رو بودنز برای بوش و های و هو بود. مولوی .ما به بوش و عارض و طاق و طرنب سر کجا که خود همی ننهیم سنب . مولوی .ب...
-
سنب
لغتنامه دهخدا
سنب . [ سُمْب ْ ] (اِ) سم چارپایان . (برهان ) (جهانگیری ). سم ستور. (آنندراج ). || گرد باشد که از سنب ستوربرآید. (تفسر ابوالفتوح ). || پای که به عربی رِجل خوانند. (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) و (آنندراج ). پای . رِجل . (ناظم الاطباء) : ما ببوش...
-
ن
لغتنامه دهخدا
ن . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (برهان ، در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ) و از حروف شمسیه و از حروف یرملون و از حروف زلاقه است . (ا...