کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرفداری کردن از پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرفداری کردن از
دیکشنری فارسی به عربی
جانب
-
واژههای مشابه
-
طرفداری، طرفداری
واژگان مترادف و متضاد
پشتیبانی، جانبداری، حمایت، طرفگیری، هواخواهی، هواداری ≠ مخالفت
-
بی طرفداری
لغتنامه دهخدا
بی طرفداری . [ طَ رَ ری ] (حامص مرکب ) بی جانبداری و عدم تعصب . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
advocating
دیکشنری انگلیسی به فارسی
حمایت از، دفاع کردن، طرفداری کردن
-
defending
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفاع کردن، دفاع کردن از، حمایت کردن، مصون ساختن، محافظت کردن، طرفداری کردن
-
defends
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دفاع می کند، دفاع کردن از، حمایت کردن، مصون ساختن، محافظت کردن، طرفداری کردن
-
sides
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دو طرف، سمت، طرف، جانب، پهلو، ضلع، سو، کناره، جنب، طرفداری کردن، طرفداری کردن از، در یکسو قرار دادن
-
جانب
دیکشنری عربی به فارسی
طرف , سو , سمت , پهلو , جنب , طرفداري کردن از , در يکسو قرار دادن
-
محابات
فرهنگ فارسی معین
(مُ) [ ع . محاباة . ] 1 - (مص ل .) یاری کردن . 2 - طرفداری کردن از کسی ، جانبداری کردن بر خلاف عدالت . 3 - منحرف شدن از عدل ، میل به ناحق کردن . 4 - کسی را مخصوص خود کردن ، ویژة خویش ساختن . احتیاط کردن ، ملاحظه کردن . 5 - (اِمص .) یاری ، طرفداری از ...
-
محابا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: مُحاباة] mohābā ۱. طرفداری.۲. طرفداری کردن از کسی خلاف عدل و انصاف.۳. ملاحظه.۴. ترس.
-
تحزب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (سیاسی) tahazzob ۱. گروهگروه شدن؛ دستهدسته شدن.۲. جمع شدن مردم و طرفداری کردن از مرام یا رٲی کسی.
-
خشتک دران کردن
لغتنامه دهخدا
خشتک دران کردن . [ خ ِ ت َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایت از داد و بیداد کردن . بشدت جار و جنجال راه انداختن . قیامت کردن . بی حیایی و پررویی کردن . || کنایت از طرفداری شدید برای کسی کردن .
-
back
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بازگشت، عقب، پشت، پشتی، تکیه گاه، پشتی کنندگان، جبران، مدد، سوار شدن، پشتی کردن، طرفداری کردن، پشتانداختن، بعقب بردن، پشت چیزی نوشتن، ظهرنویسی کردن، بر پشت چیزی قرار گرفتن، به عقب، از عقب، در عقب، دور از، پس، عقبی، بدهی پس افتاده، گذشته