کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرر
معنی
(طُ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ طره . 1 - موی پیشانی ها. 2 - نقوش جام . 3 - کناره های بام .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرر
فرهنگ فارسی معین
(طُ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ طره . 1 - موی پیشانی ها. 2 - نقوش جام . 3 - کناره های بام .
-
طرر
لغتنامه دهخدا
طرر. [ طُ رَ ] (ع اِ) ج ِ طُرّة. موی پیشانیها. || کرانه های هر چیز و وادیها. || نقوش جامه . || کناره های بام . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (در دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 74لفظ طرر بمعنی دیگری آمده و آن مصحف است و تحقیق آن در ضمن شرح معنی طزر آمده است ...
-
جستوجو در متن
-
مسبطر
لغتنامه دهخدا
مسبطر. [ م ُ ب َ طِرر ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر اسبطرار. رجوع به اسبطرار شود. یازیده و درازشده . (ناظم الاطباء).
-
مصطر
لغتنامه دهخدا
مصطر. [ م ُ طَرر ] (ع ص ) مصرور: حافر مصطر؛ سم تنک یا ترنجیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مطر
لغتنامه دهخدا
مطر. [ م ُ طِرر ] (ع ص ) (از «طرر») غضب مطر؛خشم ناجایگاه یا خشم نابایست . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). غضب علینا غضباً مطراً؛ خشم گرفت بر ما خشم بی جا و نابایست . (ناظم الاطباء). || جاء مطراً؛ آمد خرامان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
طر
لغتنامه دهخدا
طر. [ طُرر ] (ع اِ) همه : جأوا طراً؛ آمدند همه . (منتهی الارب ). جمیع. کلا.همگی . جمیعاً. کافةً. قاطِبة. گِشت . همگان . کلمه ٔ طر در زبان عرب جز به صورت حال بصورت دیگر استعمال نشده ، یعنی همیشه بمعنی همه و بصورت طرّاً آمده است .
-
طر
لغتنامه دهخدا
طر. [ طَرر ] (ع مص ) نیک راندن . || گرد آوردن شتران از اطراف و جوانب وقت راندن . || تیز کردن کارد و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تیز کردن سنان . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). || کفانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شکافتن . (غیاث اللغات...
-
طزر
لغتنامه دهخدا
طزر. [ طَ زَ ] (معرب ، اِ) گیاهی است که در تابستان روید. معرب تزر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب قاموس گفته : و البیت الصیفی ، معرب تزر. در تاج العروس نیز با گفته ٔ فیروزآبادی موافق است . حتماً در نسخه ای که صاحب منتهی الارب در دست داشته تصحیفی روی...
-
تجر
لغتنامه دهخدا
تجر. [ ت َ ج َ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی را گویند که در آن تنور و بخاری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ زمستانی که بخاری و تنور داشته باشدو تابخانه نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). اطاق زمستانی . (فرهنگ نظام ).... لیکن در قاموس تژر...
-
گزند
لغتنامه دهخدا
گزند. [ گ َ زَ ] (اِ) پهلوی ویزند (حیف ، غصه ، غم ) پارسی جدید گوزند، گزند (شکل جنوب غربی ) بزندی (شکل شمال غربی ) ایرانی باستان احتمالاً وی - جنتی ، از گن (زدن ). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آسیب و آفت و رنج . (برهان ) (آنندراج ) : بدان رنج پاداش ...
-
مضطر
لغتنامه دهخدا
مضطر. [ م ُ طَرر ] (ع ص ) (از «ض رر») حاجتمند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). تنگدست و حاجتمند . (ناظم الاطباء) : خاقانیم نه واﷲ خاقان نظم و نثرم گویندگان عالم پیشم عیال و مضطر. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 19). || ضرررسیده . (غیاث )...
-
راوندی
لغتنامه دهخدا
راوندی . [ وَ ] (اِخ ) زین الدین مجدالاسلام محمودبن محمدبن علی ، خال نجم الدین ابوبکر محمد راوندی مؤلف راحةالصدور و برادر تاج الدین ابوالفضل احمدبن محمد راوندی . او از هنرمندان و ادبا و استادان خط بوده و بپارسی و تازی شعر میسروده است . نجم الدین در ...
-
طرة
لغتنامه دهخدا
طرة. [ طُرْ رَ ] (ع اِ) کرانه ٔ جامه که پرزه ندارد. (منتهی الارب ). || کرانه ٔ وادی . کرانه ٔ جوی . کرانه و طرف هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنار. (نصاب ). حاشیه : و گوشه ٔ طره ٔ عفتشان به سرانگشت خیانت کسی فرونکشیده . (مقدمه ٔ دیوان حافظ چ ق...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْلاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن مستکفی باﷲ ابوالربیع سلیمان بن حاکم بامر اﷲ اول ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفة مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ عباسی ، مشهور به حاکم دوم . سیوطی گوید: چون حاکم بامر اﷲ ...