کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرخان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرخان
/tarxān/
معنی
= ترخان٢
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) لقب حمیدبن ابی حمید طویل است . (منتهی الارب ).
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام پدر ابوالینبغی عباس از قدیمترین شاعران ایران که در قرن دوم میزیسته است . رجوع به ابوالینبغی در احوال و اشعار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 و فهرست تاریخ ادبیات صفا شود.
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام پدر محمد حافظ بیکندی است .
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نام قهرمانی تورانی در شاهنامه . (فهرست ولف ) : سرافراز طرخان بیامد دوان بدین روی دژ با یکی ترجمان . فردوسی .به طرخان چنین گفت کای سرفرازبرو تیز بالشکر رزم ساز.فردوسی .
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) نیزک طرخان پادشاه بادغیس بوده و در حدود 87 هَ . ق . که قتیبه با پادشاه شومان صلح کرد نیزک طرخان بعضی اسرا از تازیان نزد خود داشت و قتیبه بدو نوشت و آن اسرا را بخواست و او را در نامه ٔ خود بیم داد. نیزک ازاو بهراسید و آن اسرا را ...
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ ) والد سلیمان تیمی است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوالمعتمر سلیمان شود.
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان . [ طَ ] (اِخ )نام پدر فیلسوف بزرگ ابومحمدبن طرخان فارابی است .
-
طرخان
لغتنامه دهخدا
طرخان .[ طَ ] (معرب ، اِ) ترخان . اسم است مر رئیس شریف را.(منتهی الارب ). شریف . (مفاتیح العلوم خوارزمی ). رئیس شریف در قوم خویش . و آن لغت خراسانی است . (تاج العروس از ملا علی قاری ). سرکرده و مرد بزرگوار و این لفظخراسانی است و جمع آن طراخنه . (شرح ...
-
طرخان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] tarxān = ترخان٢
-
واژههای مشابه
-
ابن طرخان
لغتنامه دهخدا
ابن طرخان . [ اِ ن ُ طَ ] (اِخ ) ابوالحسن علی بن حسن . از استادان غناء و موسیقی ، و او را از ادب نیز بضاعتی بوده است و از اوست : کتاب النوادر و الاخبار. کتاب اخبارالمغنین الطنبوریین . کتاب انساب الحمام .کتاب ما ورد فی تفضیل الطیر الهادی . (ابن الندیم...
-
ابراهیم بن احمد طرخان
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن احمد طرخان . [ اِ م ِ ن ِ اَ م َ دِ طَ ] (اِخ ) کتابی خطی در سیصد صفحه از او در اروپا موجود است به نام کتاب السمات فی اسماء النبات بترتیب حروف معجم و مترادفات نباتی را ذکر کرده و ظاهراً در قرن هشتم هجری میزیسته است . (تاریخ اطبای عرب لکلرک...
-
واژههای همآوا
-
ترخان
فرهنگ نامها
(تلفظ: tarxān) (= طرخان) (ترکی) آن که خان (پادشاه) به او امتیازات ویژهای مانند معافیت از مالیات داده ؛ (به مجاز) آزاد ؛ (در گیاهی) (= ترخون) گیاهی علفی و پایا که برگهای معطر آن مزهی تندی دارد و مصرف خوراکی و دارویی دارد ، ترخان ، طرخون .
-
ترخان
فرهنگ فارسی معین
(تَ) [ تر - مغ . ] (اِ.)لقبی برای شاهزادگان ترک و مغول که از پرداخت باج و مالیات معاف بودند و هرگاه که می خواستند بدون اجازه به حضور سلطان می رفتند.