کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
طرح کش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
طرح کش
/tarhke(a)š/
معنی
۱. نقاش؛ نقشهکش.
۲. (صفت) [قدیمی] مغلوب؛ زبون.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
طرح کش
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ یا کِ) [ ع - فا. ] (ص .) 1 - نقاش . 2 - مغلوب ، زبون .
-
طرح کش
لغتنامه دهخدا
طرح کش . [ طَ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) مغلوب . زبون . || مصور. نقاش . (آنندراج ) : سالک همیشه طرح کش عشق ظالمم آن جان و دل که میدهم امروز باج نیست . سالک قزوینی .وصال شاهد معنی بوقت خود دریاب مباش طرح کش نظم آبدار عبث . میرزا رضی دانش (از آنندراج ).و ر...
-
طرح کش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] tarhke(a)š ۱. نقاش؛ نقشهکش.۲. (صفت) [قدیمی] مغلوب؛ زبون.
-
واژههای مشابه
-
line producer
مجری طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون] یکی از اعضای اصلی گروه تولید که مسئولیت نظارت مستقیم بر جریان تولید و مدیریت منابع انسانی تهیۀ فیلم را بر عهده دارد
-
طرح انداختن
واژگان مترادف و متضاد
ایجاد کردن، به وجود آوردن، خلق کردن، ساختن، ترتیبدادن، سامان دادن
-
طرح دادن
واژگان مترادف و متضاد
برنامه دادن، پیشنهاد دادن، پروژه نوشتن
-
طرح ریختن
واژگان مترادف و متضاد
نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن، برنامه نوشتن
-
طرح شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مطرح شدن، بیان شدن، بررسی شدن ۲. آماده شدن، فراهمشدن
-
طرح کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. پیشنهاد کردن، مطرح کردن ۲. بیان کردن، به میانکشیدن ۳. فراهم کردن، آماده کردن ۴. ترتیبدادن، نقشه کشیدن، برنامهریزی کردن ۵. دورانداختن، برانداختن
-
design volume, design hourly volume
حجم طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حجم تردد قابلپیشبینی که در طراحی در نظر گرفته میشود
-
design speed
سرعت طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حداکثر سرعتی که در شرایط مناسب، در بخش معینی از راه بتوان با آن سرعت پیوسته و ایمن حرکت کرد
-
design vehicle
خودروِ طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] وسیلۀ نقلیۀ موتوری انتخابشده با وزن و عملکرد و ابعاد مشخص که از آن در طراحی آزادراهها استفاده میشود
-
design element
عناصر طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[هنرهای تجسمی] عناصر پایهای که یک طرح صنعتی یا معماری را تشکیل میدهند
-
design capacity
ظرفیت طرح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حداکثر تعداد وسایل نقلیهای که از یک خط یا یک سوارهرو در مدت یک ساعت عبور کند، بیآنکه بر کارکرد و طراحی خیابان تأثیر بگذارد